موضوع همچنان قدرت است. تا زمانی که گروهی بر گروه دیگر اعمال قدرت میکنند و نابرابری و تبعیض وجود دارد، هم در اشکال مختلف بازتولید میشود. جنسیتی هم از این امر مستثنا نیست، اما تفاوتش این است که در خصوصیترین حوزههای افراد رخ میدهد. یعنی جایی که پایگاه امنیت روانی فرد شکل میگیرد؛ اما در ایران موضوع پیچیدهتر است. در ایران فقط جنگ قدرت بین زن و نیست، بلکه وجود حمایت و امکانات قانونی و عرفی از خشونت است. اینجا صاحبان قدرت برای اعمال خشونت از همه جانبهی قانون هم دارند. در این گفتوگو با شهلا اعزازی، جامعهشناس و استاد دانشگاه خشونت جنسی در ایران و حمایتهای قانونی از آن را بررسی میکنند.
باتوجه به قدمت پدرسالاری در ایران ریشهی خشونت جنسیتی چیست؟
ریشههای تاریخی جنسیتی نه فقط در ایران، بلکه در همه دنیا پدرسالاری یا همان مردسالاری امروزی است. زمانی که گروهی بر گروه دیگر اعمال قدرت میکنند، نابرابری ایجاد میشود. بنابراین موضوع نابرابری جنسیتی است که میتواند در بسیاری از موارد به خشونت منجر شود. جنسیتی ریشههای تاریخی دارد و هر ظلم و ستمی که تاریخی است، مقابله با آن وجود دارد.
پدرسالاری تاریخی و مردسالاری امروز در غرب و در ایران مورد انتقاد قرار گرفته و گروههای تحت ستم سعی میکنند این مسئله را از بین ببرند. مردسالاری در جامعهای که به شدت و در جوامع مختلف در صورتهای مختلف وجود دارد، به نوعی باعث میشود که گروههایی در جامعه زنان جنسیتشان ایجاد کنند.
آیا میتوان گفت قدرت مردان یا رواداشتن خشونت از سوی آنها بر بخشی از فرهنگ یا هنجار جامعه در ایران است؟
مردان در ایران برای پیشبردن امیال خودشان در حوزهی عمومی و خصوصی مجاز به خشونتند و میتوانند دیگری را وادار کنند طبق میل آنها رفتار کند. تضاد علایق در میان افراد طبیعی است و راههای مختلفی برای از بینبردن این تضادها وجود دارد. یکی از این راهها گفتوگو است که به مجابکردن دیگری میانجامد، اما سادهترین راه مجابکردن خشونت است. دربارهی مسئلهی خشونت خانگی زن با خشونت وادار میشود طبق میل مرد رفتار کند. این سادهترین راه از دید فرد قدرتمند است که متأسفانه عواقب بسیار خطرناکی نهتنها برای آن فرد خشونتدیده، بلکه برای جامعه و نسلهای دیگر دارد و باعث میشود چرخهی خشونت ادامه پیدا کند. تأکیدی که بر خشونت خانگی میشود، از همین روست که نباید ادامه پیدا کند. از طرفی این خشونت در عرصهی عمومی هم وجود دارد.
نقش زنان در بازتولید چرخهی خشونت چیست؟
خوشبختانه این مسئله در ایران مطرح شده که چرخهی خشونت ابتدا در خانواده باید از بین برود. زمانی به مسئلهی خشونت با عنوان تربیت نگاه میکردند؛ یعنی اگر زنی از شوهرش کتک میخورد، آن زن یا اطرافیانش که اکثراَ زنان بودند، از او میخواستند رفتارش را تصحیح کند. به نظر میرسد در جامعهی کنونی ایران دیگر کسی آن شکل خشونت را قبول ندارد و آن را به شکل شیوهی تربیتی نمیبیند؛ البته در مواردی زنان ممکن است مدارا و تحمل کنند، اما در درون خودشان ناراضیاند. میتوان برای مقابله با خشونت از راهکارهای فردی استفاده کرد، اما برای از بینبردن آن باید راهکارهای اجتماعی وجود داشته باشد؛ مثلاً باید در کل جامعه حرکتی ایجاد شود که زنان حضور بیشتری پیدا کنند. زنان باید در جامعهی مدنی شرکت و از این طریق خواستههایشان را دنبال کنند. زنان هرجایی که زندگی میکنند، باید در شرایط اجتماعی زندگیشان فعال باشند.
مسئلهی خشونت باید به صورت عمومی مطرح شود، چون زنان معمولاَ در ایران امکان محافظتکردن از خودشان را در حوزهی خصوصی ندارند. دیدگاه منفی هم به این موضوع وجود دارد که زنان را عامل تحریک و رواداشتن مردان به خشونت میداند؛ این دیدگاه اصلاَ مورد قبول نیست. پاسخ هیچ رفتار و عملی، حتی اگر غلط باشد، خشونت نیست. همانطور که اعمال خشونت در فضای عمومی مجازات دارد، باید در فضای خصوصی هم داشته باشد. متأسفانه در ایران مجازاتی برای خشونت در حوزهی خصوصی وجود ندارد یا اگر دارد، آنقدر ناچیز است که کارآمد نیست.
ضرورت تأکید بر جنسیتیبودن خشونت چیست؟ آیا نمیتوان مفهوم خشونت را در همان بستر خودش بررسی کرد و بعد به جنسیت تعمیم داد؟
فراوانی و تکرار خشونت جنسیتی مقابل مفهوم کلانی مثل خشونت آن هم در تفکیک دو جنس مرد و زن بسیار زیاد است. خشونت را میتوان در زمینههای مختلف مثل جنگ یا سیاست بررسی کرد، اما در مورد خشونت جنسیتی ما حضور خشونت در صمیمیترین حوزهی زندگی را شاهدیم. در زمینهای که افراد را برای حضور در جامعه آماده میکند، خشونت وجود دارد؛ بنابراین وقتی بر خشونت جنسیتی تأکید میکنیم، فقط صدمهزدن به زنان مطرح نیست، بلکه فرزندان هم آسیب میبینند و این شاهد خشونتبودن از طرف کودکان و جوانان یک جامعه باعث میشود آنها هم خشونتورزیدن را یاد بگیرند. با در نظرگرفتن رابطهی جامعه و خانواده که هر دو بر هم تأثیرگذارند، چرخهی خشونت ادامه پیدا میکند. ما نباید فراموش کنیم که فقط زنان یا دگرباشان تحت ستم خشونت جنسیتیاند، بلکه کودکان هم جزئی از این موضوع به حساب میآیند.
چرا قربانیهای خشونت جنسیتی در ایران سکوت میکنند؟
امروز تغییراتی نسبت به گذشته ایجاد شده که سروصداهایی از جاهای مختلف علیه خشونت جنسیتی بلند میشود؛ مثلاً من در تدوین یک مرامنامه با محور خشونت در دانشگاهها دخیل بودم. در صورتی که ما فکر میکنیم مکانهایی مانند دانشگاه یا محیطهای آموزشی چقدر باید امن باشد، اما اینطور نیست و فعالیتهایی علیه خشونت در عرصهی عمومی را شاهدیم.
ما دربارهی خشونت جنسیتی مدام یک مرد را در رابطه با یک زن در نظر میگیریم؛ در صورتی که ما خشونت ساختاری داریم؛یعنی در ساختار جامعه، نهادها، مؤسسات و به خصوص در قوانین این خشونت انعکاس دارد. این خشونت ساختاری گروهی را از مواهب، امتیازات و امکانات اجتماعی به دور نگه میدارد.
در مورد آزار جنسیتی و جنسی در عرصهی عمومی مثل محیط کار امکانی برای دادرسی وجود ندارد. فردی که مورد آزار قرار میگیرد، نه از طرف خانواده و نه جامعه و قانون حمایت نمیشود. تنها کاری که ممکن است خانوادهی فرد برایش انجام دهد، این است که دیگر اجازهی تحصیل یا کار را به آن فرد نمیدهد یا دائماَ یک مرد باید فرد را همراهی کند. همیشه سایهی یک مرد باید وجود داشته باشد تا مردان دیگر تعرض نکنند. امکان شکایت در ایران وجود ندارد. پروندههایی که تا امروز وجود داشته، در آخر شاکی، متهم میشود.
امروز خشونت جنسیتی در عرصهی عمومی مخصوصاً محیط کار در فضای مجازی مطرح میشود و قباحت این موضوع تا حدود زیادی از بین رفته. گاهی برای برخی از مردان آزار جنسی مخصوصاً در محیط کار نوعی افتخار است و افرادی وجود دارند که آزار جنسی را نوعی از مردانگی میدانند، اما به خاطر شرایطی که فضای مجازی ایجاد کرده، افراد نسبت به این مسائل آگاهتر شدهاند. امیدوارم روزی امکانات قانونی به طرز درستی برای پیگیری از خشونت جنسیتی در عرصهی عمومی مخصوصاً در محیط کار ایجاد شود.
ما غیر از حمایت قانونی نیاز به سازمانهای حمایتی هم داریم. سازمانهایی که افراد آسیبدیده از مسئلهی خشونت را با راهکارهای روانشناسی حمایت کند، اما در نهایت فقط رسیدگی کافی نیست. ما نیاز به تغییرات ساختاری بزرگ داریم که متأسفانه هیچ قدمی برای این تغییرات برنداشتند؛ فقط خود زنان و دخترانند که از شرایطشان حرف میزنند و آن را توضیح میدهند؛ شاید این به جایی برسد.
چرا حاکمیت در برابر اصلاح قوانین به نفع زنان مقاومت میکند؟ هر قانون حمایتی سالها طول میکشد تا تصویب شود و در آخر هم آنقدر تغییر میکند که از خواسته و مفهوم اولیهی خودش اما برعکس؛ ما شاهد تصویب قوانین جدید علیه زنانیم.
این مقاومت به خاطر همان قدرت در دست مردان است که زنان را در این جامعه ضعیف و بیارزش میشمارد. این همان تصور کلیشهای حکومت نسبت به زنان است. در صورتی که زنان پیشرو، تحصیلکرده، دانشجو و فعال که در محیطهای کاری و عمومی و در حوزههای مختلف خودشان را ثابت کردهاد، کم نیستند. آنها فکر میکنند زنان موجودات ضعیفیاند که فقط توانایی فرزندآوری و همسرداری دارند.
جالب است که فردی خاص در کتابی عنوان کرده بود خشونت رفتاری غیر قانونی با همسر یا کودک در محیط خانه است. در حالی که قانون ما پر از رفتارهای خشونتآمیز نسبت به زنان است. بنابراین احتیاجی نیست که آنها بخواهند تغییری ایجاد کنند؛ حتی در برابر درخواستهای مکرر برای اصلاح قوانین به نفع کودکان و زنان چنان درخواستها را اصلاح میکنند که انگار تغییری در اصل ماجرا رخ نداده. از طرفی حاکمیت دائماَ سعی میکند خشونتها را تبلیغ کند؛ مثلاً چندهمسری و فرزندآوری مدام ترویج میشود. فرزندآوری برای یکسری از زنان که مشکلات پزشکی دارند، زیانآور است، اما تبلیغ علیه کنترل باروری و عدم استفاده از لوازم جلوگیری از طرف حاکمیت زیاد است و حتی قوانینی را هم برایش تصویب میکنند. به زعم آنها اگر کسی نتواند به وظیفهی اصلی خودش که فرزندآوری است، عمل کند، زندگیش ارزشی ندارد. همهی اینها مصداق قانونی خشونت است.
آیا فراوانی خشونت جنسیتی و جنسی در کلانشهرها و شهرهای کوچک متفاوت است؟
تحقیقات نشان داده در حوزهی خصوصی یعنی خانواده سطح تحصیلات، فقر، اعتیاد و مکان جغرافیایی علت اصلی خشونت جنسی و جنسیتی در ایران نیست. در بعضی از قسمتهای ایران خشونت جنسیتی به خاطر همین عوامل رواج بیشتری دارد، اما علت اصلی این نوع خشونت همان مردسالاری است که این قدرت را به مردان میدهد. ممکن است خشونت جنسیتی در عرصهی عمومی شهرهای کوچک به خاطر کنترل اجتماعی و آشنایی افراد با یکدیگر کمتر باشد، اما چون پنهانکاری در این زمینه وجود دارد، نمیتوان دقیق بررسی کرد که سطح خشونت در شهرهای کوچک به چه شکل است. دربارهی شهرهای بزرگ مثل مشهد، شیراز یا تبریز خشونت جنسیتی در عرصهی عمومی مثل تهران است.
همراهی جامعهی ایران با زنان و دگرباشان چه تفاوتی نسبت به گذشته کرده؟ با وجود خشونت ساختاری که اشاره کردید، آیا میتوان امیدوار بود که هنجارهای جامعه برای برابری در حال تغییر است؟
طرح مسئلهی دگرباشان در جامعهی ایران جدید است و جامعه اطلاعات کمی دربارهی دگرباشان دارد. گروه بسیار کوچکی با دگرباشان همدلی دارند؛ حتی روشنفکران ما آگاهی اندکی نسبت به آنها دارند و هنوز مسائل و مشکلات دگرباشان برای مردم ناشناس است؛ بنابراین اکثریت جامعهی ایران هنوز با دگرباشان همراه نیست.
به نظر میرسد طرز فکر جوانان دربارهی برابری زن و مرد تغییراتی کرده. درگذشته در دانشگاهها فعالیتها و دورههایی بود که روی این مسائل کار میکردند؛ این دورهها دیگر وجود ندارد. در دانشگاه به جوانان آموزشهایی داده میشد که طرز رفتار اجتماعی چطور است. امروز شرایط دانشگاهها روزبهروز بدتر میشود و هیچ آموزشی هم در این زمینه وجود ندارد. با یک نگاه اجمالی به زندگی زوجهای جوان تغییراتی احساس میشود؛ مثلاً برخی میگویند بعضی از مردان جوان در کار خانه مشارکت میکنند، اما متأسفانه همهی این رفتارها در شرایط خوب زندگی رخ میدهد. ما نباید فراموش کنیم که همین چندی پیش شوهران بعضی از ورزشکاران اجازهی خروج و شرکت در مسابقهی ورزشی را به زنانشان نمیدادند و هنوز هم این مشکل وجود دارد؛ یعنی تا زمانی که شرایط زندگی عادی و خوب است، به نظر میرسد مردان تغییراتی کردهاند، اما وقتی بحرانی در زندگی ایجاد شود، از امکاناتی که دارند، استفاده میکنند. مردان کم و معدودی در بحران از امکان خشونت خود استفاده نمیکنند و آنهایی که بتوانند با توسل به قانون یا هرچیز دیگری از این امکانات استفاده میکنند.
هر مرد ایرانی این امکان قانونی را دارد که با کارکردنِ همسرش مخالفت کند و عنوان کند شغل آن زن با زندگی زناشوییاش سازگار نیست؛ بنابراین قوانین و ساختارها بر بهبود یا بدترشدن اوضاع به شدت تأثیرگذار است. هرچه زنان دربارهی حقوق خود یک قدم به جلو گذاشتند، مجلس با تصویب قوانین جدید چند قدم آنها را به عقب برده. زنان ایران مدام باید برای این عقبراندهشدنها تلاش کنند.
حکومت تا چه اندازه با تصویب این قوانین توانسته جلوی پیشرفت زنان را بگیرد؟ آیا این فشار مقاومت زنان را بیشتر نمیکند؟
این قوانین با شرایط زندگی امروز مطابقت ندارد و تحت این قوانین قرارگرفتن، یعنی قبول آنچیزهایی که زن را از لحاظ قانونی و اجتماعی تحت فشار میگذارد. راههای مقابله فردی انتخاب میشود. این راههای انتخاب فردی چون تکتک اعضای جامعه در آن دخیل میشوند، حتی بدون ارتباط با یکدیگر یک پدیدهی اجتماعی ایجاد میکند که برای حاکمیت یک مشکل است و باز سعی میکند با تصویب یکسری قوانین فشار جدید جلوی آن بایستد؛ مثلاً یکی از راههای مقابله کاهش فرزندآوری یا تصمیم به نداشتن فرزند است که قوانین تنبیهی جدید برایش گذاشتهاند یا بسیاری از جوانان ازدواج نمیکنند یا ازدواج سفید میکنند که باز حاکمیت علت آن را بررسی نمیکند، فقط میخواهد آنها را مجازات کند.
بخشی از جوانان ما به این بلوغ فکری سختی رسیدهاند که آن را تحمل نمیکنند و از آنجا که قانون و فضای فرهنگی اجازه نمیدهد آن رفتار را خلاف کند، نوع دیگری از زندگی را برای همه انتخاب میکنند. این شیوه با قانون در تعارض است، اما نمیتواند کاری در مقابل آن انجام دهند. این رفتارها کنشهای فردی است که به شیوههای زندگی بدل میشود که حاکمیت آن را در غرب میداند در حالی که دلیل آن همان قوانین فشار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر