جستجوی این وبلاگ

تیر ۰۹، ۱۴۰۰

روزانه‌های یک معلم ایرانی در قلب آفریقا؛ گفتگوی علی کلائی با سارا کشکولی، معلم ایرانی در بوتسوانا



 سارا کشکولی معلم ایرانی در مدرسه‌ای بین‌المللی در شهر گابورون در پایتخت بوتسواناست. او معلم هنر است. بوتسوانا کشوری است در جنوب آفریقا با جمعیتی کمتر از سه میلیون نفر. اکثریت مردم این کشور هم مسیحی کاتولیک هستند. یک سال و نیم است که سارا کشکولی در این مدرسه در حال تدریس است و خودش از آزادی و شادی و رقصیدن مردم، دانش‌آموزان و معلمان در این کشور می‌گوید. ما در ماهنامه خط صلح هم او را از روزانه های معلمی‌اش در آفریقا در شبکه‌های اجتماعی پیدا کردیم. از او خواستیم که با ما در مورد معلمی در بوتسوانا و تفاوت‌هایش با ایران و همچنین جایگاه معلمی در این کشور بگوید. بحث به جایگاه دین در مدرسه و آموزش‌های جنسی و همنشینی فارغ از جنسیت دخترها و پسرها در مدرسه ابتدایی در کنار هم کشید. نتیجه شد آنچه که اینجا منتشر می‌شود.


مشروح گفتگوی ماهنامه خط صلح با سارا کشکولی، معلم ایرانی در شهر گابورون بوتسوانا را در ذیل می‌خوانید:


چه شد که در بوتسوانا معلم شدید؟

من ۴ سال در ترکیه زندگی کردم و تصمیم داشتم که به همراه همسرم به کانادا بروم. آشنایی به ما پیشنهاد داد که کشوری هست در جنوب آفریقا به نام بوتسوانا و مدرسه‌ای بین‌المللی هست که نیاز به معلم و نیروی جوان و فعال و پر انرژی دارد. او گفت که با توجه به رزومه‌ای که شما دارید، به درد آنجا می‌خورید. ما اسم بوتسوانا را تا به آن زمان نشنیده بودیم و همان موقع فهمیدیم کجاست. همان لحظه تصمیم گرفتیم. چون معلمی آنهم در مقطع ابتدایی برای من بسیار جذاب بود. به نظرم خیلی تجربه جذابی می‌توانست باشد. اینکه فکر کردیم که اگر بخواهیم به آمریکا یا کانادا برویم، باید از صفر شروع می‌کردیم و باید دنبال مدرک می‌بودیم و سال‌ها کار می‌کردیم تا احیانا به جایی که می‌خواهیم برسیم. فکر کردیم که جایی هست که به ما احتیاج دارد و چرا ما به همانجا نرویم؟ هر دو کلا به خاطر مدرسه به بوتسوانا آمدیم. یعنی اگر مدرسه‌ای وجود نداشت، ما به بوتسوانا نمی‌آمدیم.


آیا شما در ایران هم سابقه تدریس داشتید؟

در آموزش و پرورش خیر. ولی در آموزشگاه‌ها و موسسات تدریس کرده‌ام.


چه تدریس می‌کردید؟

زبان فرانسه


شما هم در ایران در موسسات و آموزشگاه‌ها تدریس کرده‌اید و هم در بوتسوانا در حال تدریس در مقطع ابتدایی هستید. بزرگ‌ترین تفاوت میان این دو تجربه زیستی از نظر شما چیست؟

من اینجا آزاد آزادم. می‌توانم به صورت مستقل هر کاری می‌خواهم بکنم. هرچه می‌خواهم به شاگردانم یاد بدهم. از محیط زیست تا حقوق زنان و تساوی زن و مرد و هر چیزی که دوست دارم را می‌توانم به بچه‌هایم بگویم و کسی نمی‌آید که بگوید چرا این حرف را به این بچه می‌زنی؟! می‌توانم بگویم که به چیزی اعتقاد دارم و یا ندارم. بچه و دانش‌آموز هم می‌تواند به راحتی این حرف را بزند. ولی در مراکز آموزشی در ایران ما امکان چنین آزادی‌ای را نداریم. تفاوت بسیار و از زمین تا آسمان است. همین‌که دختر و پسر می‌توانند کنار هم بنشینند، خیلی مسئله مهمی است که من خودم هرگز آنرا تجربه نکرده بودم.


این مقطع ابتدایی چه سنینی را در بوتسوانا شامل می‌شود؟

از شش سال تا دوازده سال


از آزاد بودن سخن گفتید. این آزاد بودن در تدریس شما و روش آن چقدر تاثیر دارد؟ تدریس در آنجا معلم محور است یا دانش‌آمور محور؟ قدری توضیح بفرمایید.

مدرسه ما بین‌المللی و خصوصی است و با مدارس دولتی در اینجا متفاوت است. اینجا در مدارس دولتی همان سیستم معلم محوری که ما در ایران هم داریم برقرار است و با همان روش پیش می‌روند. ولی در مدارس خصوصی و بین‌المللی مسئله متفاوت است. اینجا سعی می‌کنند که از روش‌های جدید هم استفاده کنند. یعنی هم سیستم معلم محور است و هم دانش‌آموز محور. در بوتساوانا مدارس خصوصی می‌توانند روش تدریس در مدرسه را خودشان تعیین کنند. مثل ایران نیست که فرد باید از هفت خوان رستم بگذرد و یا اینکه ملزم باشد از روش خاصی پیروی کنند.


مدرسه ما زیر نظر کمبریج است و روش کلی و امتحانات بر این اساس است. ولی در عین حال معلم آزادی این را دارد که تغییراتی را ایجاد کند. یعنی مثلا اگر ما نیم ساعت به روش کلی کلاس را اداره می‌کنیم، من به عنوان معلم هنر می‌توانم بازی و نمایش و هر روشی که خلاقیت ایجاد می‌کند را استفاده بکنم. من امکان این را دارم که کلاسم را بیرون مدرسه و یا در حیاط مدرسه برگزار کنم. این‌طور نیست که حتما باید این روش خاص پیش گرفته شود.


در مدارس دولتی در اینجا درس‌های روتین و مشخصی هست که همان‌ها با روشی قدیمی و سنتی تدریس می‌شود. ولی این‌طور نیست که در مدارس خصوصی و بین‌المللی همان روش لزوما استفاده بشود.


یعنی مواد درسی هم تفاوت دارند و یا صرفا مسئله روش تدریس است؟

نه صرفا روش تدریس است. ولی ممکن است برخی از مواد درسی که در مدارس خصوصی هست در مدارس دولتی نباشد.


شما چطور در آنجا به عنوان معلم پذیرفته شدید؟

در بوتسوانا برای تدریس باید مدرک Teaching یعنی مدرک و مهارت معلمی داشته باشید. من مدارک مربوط به رشته هنر را در ایران و ترکیه گرفتم. در کنارش هم مدرک معلمی‌ام را داشتم. یعنی من با این مدرک که نشان‌دهنده مهارت تدریس هنر به دانش‌آموز است در اینجا در حال تدریس هستم.


بگذارید قدری وارد فضای کلاس شما بشویم. روابط شما با دانش‌آموزان چگونه است و فضای کلاس به چه صورت است؟

البته به صورت کلی نمی‌توان به این سوال پاسخ داد. هر معلمی روش خودش را دارد. اینجا هم معلمی که به بچه‌ها فشار می‌آورد و آنها را اذیت می‌کند هست. چون معلم است و خودش تصمیم می‌گیرد و این اختیار را دارد. ولی در روش من کلاس کاملا دست بچه‌هاست. یعنی بیش از من، بچه‌ها تصمیم می‌گیرند چه بکنیم. بچه‌ها باید خودشان تصمیم بگیرند که چه اتفاقی باید برایشان بیافتد تا خوشحال‌تر بشوند.


البته مقطع به مقطع فرق می‌کند. من معلم مقطع ابتدایی هستم. بر روی دانش‌آموزان ابتدایی فشار کمتر است. هرچه مقاطع بالاتر می‌رود، این فشار مانند همه جا بیشتر می‌شود.


فضایی که تصویر کردید به خاطر موضوع درسی شما، هنر است و یا در کلاس‌های دیگر هم چنین اتفاقی می‌افتد؟

این فضا به درس هنر بسیار مربوط است. ولی من معلم ریاضی و علوم هم در مدرسه خودمان می‌شناسم که کلاس آزاد و خوبی هم دارد. از آن‌سو معلم هنری هم هست که فقط می‌آید و اصول را آموزش می‌دهد. یعنی همه چیز به معلم مربوط است و نمی‌شود پاسخی کلی داشت. ما در مدرسه‌مان علاوه بر هنر، موسیقی هم داریم و این کلاس موسیقی بسیار فعال است. حُسن مدرسه ما شادی در آن است. یعنی هر روز بچه‌ها در حال تمرین برای اجرا هستند. در مدرسه می‌رقصند و یا اگر کسی وسط کلاس ریاضی، بخواند و یا برقصد، معلم دعوایش نمی‌کند. اگر سروصدا کند، معلم دعوایش می‌کند.


از شادی مدرسه گفتید. بگذارید با تجربه شما در ایران قیاسی بکنیم. به نظر شما تفاوت در کجاست؟

مشکلات اساسی در ایران هست. از همان پوشش که برای مدرسه ابتدایی هست در نظر بگیرید تا آنچه که در مقاطع بالاتر رخ می‌دهد. در اینجا هم اگر جشن و برنامه و مراسمی هست، با دعا و در سکوت کامل شروع می‌کنند. ولی در ایران زور و اجبار وجود داشت. به زور مثلا قرآن را سر صف گوش می‌کردیم. و یا مثلا در مدرسه سازهای موسیقی آورده نمی‌شد که سازی زده شود. نُت و مباحث مربوط به موسیقی آموزش داده نمی‌شد. ما نت خوانی را در کلاس موسیقی یاد می‌گرفتیم. ولی اینجا، دانش‌آموزان همه نت و موسیقی را می‌شناسند. ولی ما چی؟! جشن‌های ما یا با مداحی بود و یا با روضه! یعنی چیزی برای شادی نداشتیم. یادم هست که ساعتی بزرگی بر دست داشتم. جشن داشتیم. ناظم ما به من گیر داده بود که این آکواریوم چیست که به دستت است؟! ما جوراب سفید نمی‌توانستیم بپوشیم. شادی از چیزهای کوچک شکل می‌گیرد. در مدرسه ما هم نظم و دیسیپلینی که دانش‌آموز باید داشته باشد هست. ولی شاد است. شما هر جا می‌روید صدای موزیک می‌شنوید. وقتی به بچه ها می‌گویید آرزویت چیست و دوست داری چه کاره بشوی، یا می‌خواهند خواننده بشوند و یا رقصنده. ولی ما اگر می‌گفتیم دکتر یا مهندس خوب بود! اگر چیز دیگری می‌گفتیم مسخره‌مان می‌کردند.


این شادی و رقص و موسیقی ریشه در فضای مدرسه دارد و یا عام‌تر است و به فرهنگ جامعه مربوط است؟

به هر دو. به نظر من به هر دو. چون در اینجا حتی فقیرترین افراد در هر جا که باشند، با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند. معلم‌ها پا به پای بچه‌ها در مدرسه با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند.


به شمای معلم در کلاس برگردیم. سیستم ارزشیابی به چه صورتی است؟

همان‌طور که گفتم معلم خودش تصمیم می‌گیرد. معلم‌های زبان و هنر و موسیقی و ورزش خودشان تصمیم می‌گیرند که آیا امتحان داشته باشند یا خیر. من از دانش‌آموزانم امتحان نمی‌گیرم. من اعتقاد دارم که نباید سیستم رقابتی بشود. این را روز اول هم در مدرسه بیان کردم و به مدیر و معاون مدرسه گفتم و آنها هم با روش من کاملا موافقت کردند. ولی مثلا معلم موسیقی مدرسه ما امتحان برگزار می‌کند. سیستم نمره‌دهی هم توصیفی است.


در این میان رقابت میان دانش‌آموزان چطور ایجاد می‌شود؟

من در مورد درس‌های دیگر نظر نمی‌دهم. اما من باید برای هر دانش آموز وقت لازم را بگذارم. مثلا برای کسی که سطحش پایین‌تر از بقیه هست، وقت بیشتری می‌گذارم. من خودم زمان دانش‌آموزی، معلم ریاضی و هنرم یک نفر بود. اگر ریاضی ۱۸ می‌گرفتم، همان معلم به طراحی‌ام ۱۸ می‌داد. این غلط بود. ریاضی سر جای خودش است و هنر سر جای خودش. من فکر می‌کنم آن رقابتی که در ریاضی هست، در هنر معنا ندارد. مثلا شاید یکی بخواهد تایر ماشینش مربع باشد! یا یکی دوست دارد تایر ماشینش مثل همه ماشین‌های دیگر دایره باشد! من نمی‌توانم تعیین بکنم که آن بهتر است یا این. چون در ذهنش این‌طور شکل گرفته. ولی آن‌چیزی که مسئله است، خلاقیتی است که دانش آموز دارد.


در کلاس‌های دیگر چطور؟ ریاضی یا علوم؟

آنجا خیلی رقابت هست.


در خصوص خلاقیت فرمودید. این خلاقیت چطور ایجاد می‌شود؟ در مدرسه آموزش داده می‌شود یا خروجی فرهنگ جامعه است؟

به نظر من جامعه تاثیر چندانی ندارد. البته که آفریقایی‌ها به‌طور کل خلاق هستند. شما در خیابان می‌توانید این را ببینید. با کمترین امکانات چیزهایی درست کرده‌اند. شاید ما چندین سال اخیر است که یاد گرفته‌ایم که با وسایل بازیافتی می‌توان کار هنری درست کرد. ولی امکانات این‌ها همین چیزهای بازیافتی بوده و با همین‌ها خلاقیت به خرج داده‌اند. مثلا من می‌بینم که در خیابان‌ها در محله‌های خیلی فقیر یک بچه با پاکت شیر و چهار تا سنگ یا درب نوشابه و یک سیم، ماشین درست کرده است. از این‌طور چیزها در خیابان‌ها خیلی می‌بینید.


حقیقت این است که اخیرا بوتسوانا قدری پیشرفت کرده و نسبت به بقیه کشورهای آفریقایی سطح مالی نسبتا بالاتری دارند، ولی فکر می‌کنم هم جامعه و کمبود امکانات موجب ایجاد خلاقیت شده است و هم اینکه بچه‌ها در اینجا از پیش دبستانی کلاس خلاقیت دارند و چیزهایی را آموزش می‌بینند. چیزی که مثلا خود من در ۲۵ سالگی آموختم، این‌ها از پیش دبستانی در مورد خلاقیت می‌آموزند.


در خصوص شرایط مالی مردم در بوتسوانا فرمودید. قدری هم در مورد شهریه‌های مدارس صحبت کنیم. چه تفاوتی میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی یا خصوصی هست؟ سپاسگزار می‌شوم قدری توضیح دهید.

مدارس دولتی به طور کلی شهریه ندارند و رایگان هستند. تا کلاس هفتم هم آموزش در بوتسوانا اجباری است. اینجا دانشگاه و دبیرستان دولتی هم هست. از سال گذشته پیش دبستانی دولتی هم ایجاد شده است. همه دولتی‌ها از پیش‌دبستانی تا دبستان و دبیرستان و دانشگاه رایگان هستند. ولی مدارس خصوصی خیلی گران هستند. تعدادشان هم خیلی زیاد است. مثلا در منطقه‌ای که مدرسه ما قرار دارد، پنج مدرسه خصوصی هست. هزینه‌ها هم البته مدرسه به مدرسه فرق می‌کند. مثلا مدرسه ما یک مدرسه معروف است و پنج شعبه دارد. به همین دلیل هزینه هر ترم تحصیلی از ۸۰۰، ۹۰۰ دلار شروع می‌شود به بالا.


همچنین تا جایی که من می‌دانم خود مدارس هستند که هزینه‌ها را مشخص می‌کنند و ناظری بر این قیمت‌ها وجود ندارد.


در چنین شرایطی طبقات ضعیف اقتصادی که درآمد آنچنانی ندارند، امکان دسترسی به مدرسه‌ای چون مدرسه شما را نخواهند داشت.

کاملا درست است.


پس یک نابرابری اقتصادی و اجتماعی در دسترسی به آموزش وجود دارد.


بله وجود دارد. درست است که طبقه اقتصادی و اجتماعی بالا در مدرسه ما ثبت‌نام می‌کنند، ولی دانش‌آموزان بسیار زیادی هستند که هزینه مدرسه را به صورت قسطی پرداخت می‌کنند. یا ده سال پیش طرف فرزندش را به مدرسه می‌فرستاد و به جایش یک راس گاو یا گوسفند به جای شهریه می‌داد. الان البته این‌طور نیست.


باز به مدرسه و کلاس‌ها برگردیم. گفتید که دختر و پسر در سر کلاس با هم هستند. این اتفاق برای جامعه ایرانی در دهه‌های اخیر امری غریب است. می‌خواستم وضعیت این همکلاسی بودن جنسیت‌های مختلف را در آنجا بدانم.

زمانی که من به اینجا آمدم، این مسئله برای خود من عجیب بود. من معلم مقطع ابتدایی هستم و می‌بینم که جنسیت معنایی ندارد. به جز کلاس چهارم و پنجم که بچه‌ها در سنی هستند که مقوله جنسیت وسط می‌آید و خود بچه‌ها با هم لجبازی می‌کنند. اما چیزی که برای من جذاب است این است که این ارتباط در کلاس میان دانش‌آموزان و میان معلم و دانش‌آموز بدون جنسیت است. یعنی من هیچ وقت در کلاسم نشنیدم که دختری بگویم که پسرها دارند اذیت می‌کنند. یا پسرها بگویند دخترها دارند اذیت می‌کنند. یا اینکه دختره یا پسره فلان کار را کرد. بچه‌ها همدیگر را یا با اسم صدا می‌کنند و یا می‌گویند او! یعنی با اشاره. خودم من اوایل وقتی می‌خواستم بگویم ساکت باشید، می‌گفتم پسرها ساکت باشند. خب یعنی فقط پسرها دارند سروصدا می‌کنند! یا مثلا فقط به دخترها اشاره می‌کردم. بعد که مطالعه کردم متوجه شدم که این غلط است. با این رفتار من دارم جنسیت را برجسته می‌کنم.


اما بالاخره از سنی به بعد تفاوت‌های جسمی دخترها و پسرها آشکار می‌شود. مسئله‌ای و مزاحمتی این وسط ایجاد نمی‌شود؟ بچه‌ها چطور یاد می‌گیرند که بدون نگاه جنسیتی در کنار هم درس بخوانند؟

من خیلی از این مشکلات دیده‌ام. به همین دلیل برای کلاس ششم به بالا آموزش بهداشت جنسی برقرار می‌شود. کلاس آموزشی و ورک‌شاپ برایش دارند. قبلا از کلاس ششم به پایین این‌گونه آموزش‌ها نبوده و به تازگی دارند یک‌سری ورک‌شاپ‌ها می‌گذارند. در مسائل مرتبط با سنین پایین در این حوزه و در خصوص برخورد آموزشی ضعیف هستند.


من خودم چندین مورد دیده‌ام. مثلا بچه‌ها با هم شوخی کرده‌اند که گزارش آن اتفاق را داده‌ام و گفتم که بهتر است ورک‌شاپی برگزار کنیم که برگزار شد و می‌کنند و این قضیه برایشان خیلی مهم است. پدر و مادر ها را هم می‌خواهند به آنها می‌گویند که چنین اتفاقی افتاده است.


ولی به طور کلی چیزی اینجا هست که برای خود من هم عجیب بود. مردم اینجا در حوزه پوشش خیلی راحت هستند. برای من ایرانی اینکه مثلا پدر و مادر دانش‌آموزان با این تیپ بیایند و در مکانی عمومی مثل مدرسه و خیابان ظاهر شوند، خیلی عجیب بود. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش و این‌ها برایشان عادی است. یعنی پوشش‌های خیلی باز برایشان، چه بزرگ‌ترها و چه بچه‌ها خیلی خیلی عادی است. مثلا چندی پیش روز بچه‌های آفریقا بود و ما در مدرسه جشن داشتیم. مجری یک دانش‌آموز کلاس هشتمی بود، با تیپ مهمانی و کوتاه‌ترین لباس ممکن و باز و با پاشنه بلند. در صورتی که وقتی من ایران بودم و قرار بود مجری برنامه‌ای باشم، باید حجابم کامل می‌بود. وگرنه ناظم مدرسه به من مرتبا تذکر می‌داد. وقتی هم که این دختر خانم مجری با این تیپ بر روی صحنه آمد، همه برایش کف زدند. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش در این کشور مسئله حل شده‌ای است.


البته اینجا چون مدرسه خصوصی است، با کوچک‌ترین مشکلی سعی می‌کنند راه‌حلی برایش پیدا کنند. مثلا وقتی من وارد کلاس شدم و دیدم دو تا از بچه‌ها دارند هم را می‌بوسند، گزارش دادم که چنین اتفاقی افتاده و باید (با توجه به کوچک بودن بچه‌ها) فکری برایشان کرد. از آن پس بود که در خصوص آموزش جنسی کلاس‌ها و ورک‌شاپ‌هایی برگزار شد.


آیا در مورد جامعه‌ی رنگین‌کمانی‌ها یا همان ال‌جی‌بی‌تی‌ها هم به بچه‌ها آموزشی داده می‌شود؟

این مسئله برایشان تابو نیست. همجنسگرایی در این کشور جرم نیست. ال‌جی‌بی‌تی‌های بوتسوانا جامعه خودشان را دارند. در ایران این مسئله جرم است و امکان صحبت کردن در موردش نیست. ولی اینجا جرم نیست و آزاد است. البته حق ازدواج ندارند. بوتسوانا کشوری کوچک با جامعه ال‌جی‌بی‌تی کوچکی است.


می‌خواهم بدانم که آیا در مدارس این مسئله و آشنایی با آن به دانش‌آموزان آموزش داده می‌شود؟

به آن شکل جدی خیر. ولی می‌دانم که در ورک‌شاپ‌هایی که در مورد بهداشت جنسی است، در مورد این مسائل صحبت می‌شود. ولی به بچه‌های بالای ده سال نه کوچک‌تر.


در مورد دعا کردن بچه‌ها در آغاز مراسم‌ها صحبت کردید. جامعه بوتسوانا چقدر مذهبی است؟

خیلی مذهبی است. هفتاد درصد مردم بوتسوانا مسیحی کاتولیک هستند. مدرسه ما بین‌المللی است و از همه ادیان در آن حضور دارند. به ما در مدرسه چطور دعا کردن را آموزش نداده‌اند. من وقتی وارد این مدرسه در بوتسوانا شدم، گفتند که ایشان جدید هستند و دعای امروز را ایشان بخوانند. من نمی‌دانستم چه باید بگویم. فقط چند بیت شعر از سعدی خواندم که مسئله بگذرد. واقعا اصلا نمی‌دانستم که چه باید بگویم. ولی مردم خیلی مذهبی هستند.


این مذهبی بودن مردم چطور در مدرسه نمود داشته و مدیریت می‌شود؟ آیا آموزش دینی در مدرسه وجود دارد؟

پرسش خوبی است. من خودم برگه‌های دینی‌شان را برای دو ترم تحصیلی تصحیح کرده‌ام. سوالات خیلی برایم جالب بود. از همه ادیان سوال پرسیده می‌شود. در ایران در مثلا درس دین و زندگی خیلی کوتاه در خصوص ادیان ابراهیمی صحبت می‌شود و بعد همه‌چیز در مورد اسلام بود. اینجا این‌طور نیست. اینجا با اینکه اکثریت مسیحی هستند، ولی مسائل و تعالیم مسیحیت در کلیساست. مدرسه فرق می‌کند. در مدرسه می‌گویند که ما کلی دین در دنیا داریم. و آنها را توضیح می‌دهد. مثلا می‌گویند که مسلمانان، بهائیان، مسیحیان، پیروان کنفسیوس، هندوها، بودایی‌ها، سیک‌ها و بقیه ادیان هستند. در شهر ما هفت معبد هندی‌ها است که شامل سیک‌ها، هندوها و بودایی‌ها می‌شود. همچنین دو معبد چینی هم هست. همچنین در مورد ادیان آفریقایی صحبت می‌شود. همه این‌ها را آموزش می‌دهد. مقطع به مقطع هم این‌ها را مفصل‌تر طرح می‌کنند. مثلا من خودم تا زمانی که یوگا نکرده بودم، نمی‌دانستم که این اُم که می‌گویند به چه معناست. بعد در سنین ۲۶ و ۲۷ سالگی که به سراع این قضیه رفتم فهمیدم که این به چه معناست. در صورتی که بچه‌ها در مدرسه در اینجا این مسائل را با جزئیات می‌آموزند. جالب هم این است که دانستن در خصوص مذهب برایشان بسیار مهم است. نمرات درس دینی‌شان هم بالاست. این درس هم اختیاری است. یعنی اگر پدر و مادری بگوید که من دوست ندارم فرزندم سر کلاس دینی بنشیند، مدرسه این را قبول می‌کند و درس دینی را برای این دانش‌آموز حذف می‌کند. ولی این‌طور بگویم که ۹۹ درصد سر کلاس درس دینی می‌نشینند.


آیا این تدریس دینی صرفا توصیفی و با هدف آموزش بی‌طرف ادیان است و یا نگاه تجویزی به نفع دینی خاص هم دارد؟

کاملا بی‌طرف است. دو معلم دینی که در مدرسه داریم که هر دو کشیش هستند. ولی با توجه به سوالاتی که من در برگه‌های امتحانی دیدم و همچنین با توجه به اینکه من کتاب‌های درسی بچه‌ها از جمله درس دینی‌شان را می‌خوانم تا بتوانم به پرسش‌های آنان پاسخ بدهم، می‌توانم بگویم که اصلا سمت‌گیری در این آموزش به سوی دینی خاص نیست. سوالات امتحانی هم خیلی با جزئیات است و در آنها برخورد توصیفی با ادیان است.


برخورد خانواده‌ها با این آموزش دین به چه صورت است؟ با توجه به اینکه پدر و مادر دانش‌آموز خود تعلقی به دینی خاص دارند.

خانواده‌ها اصلا با این قضیه مشکلی ندارند. اما اگر مشکلی داشته باشند، همان‌طور که گفتم با توجه به اینکه این درس اختیاری است، می‌گوید که من نمی‌خواهم فرزندم در این کلاس باشد. اما در مورد خود مردم بوتسوانا می‌توانم بگویم که راحت می‌شود با آنها بحث دینی کرد. خیلی هم احترام می‌گذارند. ولی راه خودشان را می‌روند. یعنی این‌طور نیست که بگوید حالا که تو داری در مورد فلان دین با من صحبت می‌کنی، می‌خواهی مرا به آن سمت بکشانی. نه اصلا چنین دیدگاهی ندارند.


آیا امکان تبلیغ در مدرسه هست؟

بله. کاملا امکانش هست.


خب این امکان تبلیغ در مدرسه میان دانش‌آموزان درگیری ایجاد نمی‌کند؟

خیر. ما در مدرسه، خانه‌ای به سبک سنتی بوتسوانایی داریم که با کاهگل و مانند این‌ها درست شده. یک نفر که اطلاعات دینی‌اش خیلی زیاد است و کشیش و مانند این‌ها هم نیست، در آنجا هست. در کل این اتاق سمبل‌های ادیان مختلف وجود دارد. از صلیب تا اسم الله و همچنین خدایان هندی و مانند آنها. همچنین کتب مقدس مربوط به ادیان مختلف در این‌جا هست. اگر کسی بخواهد بحث دینی بکند، از دانش آموز تا والدین آنها و دیگران می‌توانند آنجا بروند و بحث دینی بکنند.


من اینجا چیزی که درگیری مذهبی باشد نه دیده و نه شنیده‌ام. چون مردم در اینجا با آغوش باز پذیرای ادیان مختلف هستند. در شهر ما سه مسجد وجود دارد که متعلق به هندی‌های مسلمان است. ما اینجا معلم هندی داریم که مسلمان است. معلم مسلمان با حجاب داریم. دانش‌آموز مسلمان هم داریم.


دولت در اینجا به هر دینی اجازه تبلیغ می‌دهد. اصلا چیزی به نام جنگ بین ادیان در این کشور وجود ندارد.


این روش مواجه شدن با ادیان مختلف در مدارس دولتی هم به همین صورت است؟

بله در مدارس دولتی هم به همین صورت است. یک نکته جالب است. مثلا شما وارد این کشور شده و اقامت سه ساله یا ده ساله کاری گرفته‌اید. وقتی می‌خواهید بروید پاسپورت بگیرید – این چیزی است که بارها و بارها شنیده‌ام – یکی از فعالیت‌هایی که برای آنها مهم است این است که شما چقدر دین و اعتقادتان برای جامعه مفید بوده است. مثلا چقدر به فقرای اینجا کمک کرده‌اید و یا به فقرای اینجا درس داده‌اید. چقدر فعالیتی مفید به حال جامعه اینجا کرده‌اید. این مهم و تاثیرگذار است و یک پوئن مثبت است.


جایگاه معلم در جامعه بوتسوانا به چه صورت است؟

خیلی خوب است. هم حقوق خوبی دارد و هم دیدگاه آدم‌ها نسبت به یک معلم به دید یک آدم خیلی باسواد است. یعنی این فرد رفته و حسابی درس خوانده و معلم شده. واقعا به معلم‌ها احترام می‌گذارند. می‌شود با افتخار در اینجا بگویی که معلم هستی. من حقوق خوانده‌ام و خانواده من دوست داشتند که وکیل بشوم. اما من تغییر مسیر دادم. اما در مقابل برخی از آشنایان وقتی می‌شنیدند که من اینجا معلم شده‌ام می‌گفتند که اگر بیشتر تلاش کنی، بیشتر موفق می‌شوی! یعنی جایگاهت پایین است و با لحنی که مثلا اگر معلم نمی‌شدی پس چه می‌شدی! ولی من احساس خوبی دارم از اینکه معلم هستم و هم اینکه این معلمی اعتباری به انسان می‌دهد. مثلا در ایران وقتی می‌خواهند کسی را صدا بزنند می‌گویند دکتر یا مهندس فلانی. اینجا معلمی در همین سطح است. مثلا وقتی کسی می‌خواهد مرا به دوستش معرفی کند، از عنوان معلم در ابتدای نامم استفاده می‌کند. اگر چنین کاری هم نکند ممکن این به طرف بر بخورد. در این حد در عرف و فرهنگ این‌ها معلم جایگاه دارد.


به لحاظ مالی و حقوق و مزایا چطور؟

مدارس دولتی حقوق بسیار بیشتری نسبت به مدارس خصوصی دارند. معلم‌ها هم بر اساس سابقه و مدرک و آنچه تدریس می‌کنند حقوق می‌گیرند. ولی معلمان از میانگین جامعه بالاتر حقوق می‌گیرند و حقوق خوبی دارند.

مریم سامقانی جهت اجرای حکم حبس بازداشت شد


 مریم سامقانی، شهروند ساکن گرگان جهت اجرای حکم حبس در منزل خود بازداشت شد. ماموران در زمان بازداشت تلفن همراه خانم سامقانی را ضبط کرده و با خود برده‌اند. او پیشتر توسط دادگاه انقلاب تهران به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم و این حکم عینا تائید شده بود.

نیروهای امنیتی در زمان بازداشت ضمن تلفن همراه خانم سامقانی، دلیل بازداشت را اجرای حکم حبس وی عنوان کرده اند. خانم سامقانی در رابطه با پرونده ای که در سال ۹۹ علیه وی گشوده شده بود، توسط دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم شد. این حکم عینا توسط دادگاه تجدید نظر تائید شد.

پیشتر نیز در آذرماه ۹۸ خانم سامقانی به همراه ساسان نیک نفس، زندانی سیاسی که در زندان تهران بزرگ جان خود را از دست داد، علیرضا حاتمی، علی ‌اصغر حسنی‌ راد، همایون پرهیزکار، علی مطلبی، امیر پورنگ سرمدی طهرانی، عطاالله رضایی، سعیده قربانعلی و یاسین جمالی کسرینه توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی از بابت اتهاماتی از جمله اجماع و تبانی علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبری مجموعا به ۱۰۰ سال و ۴ ماه حبس و دو سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه‌های سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانه‌ها و مطبوعات و خروج از کشور محکوم شده‌ بودند. خانم سامقانی نهایتا توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.


با این حال نام خانم سامقانی از بابت این پرونده در لیست بخشنامه مربوط به عفو موسوم به «نیمه شعبان» قرار گرفت.

اسید پاشی به یک زن در شهرستان ملارد


 زنی در یوسف آباد ملارد توسط یک موتورسوار مورد اسیدپاشی قرار گرفت و از ناحیه دست دچار سوختگی شد. اسید، یکی از معدود محصولاتی است که بازار خرید و فروش آن در کشور هرگز از رونق نیفتاده است. علاوه بر سهولت دسترسی و تهیه اسید در بازارهای ایران، نبود قوانین پیشگیرانه کافی نیز بر تداوم جرمی تحت عنوان “اسیدپاشی” موید شده است.

معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران در این خصوص گفت: بعد از ظهر روز سه شنبه ۸ تیرماه، در محدوده منطقه یوسف‌آباد قوام شهرستان ملارد، یک مورد حادثه اسیدپاشی رخ داد.


مهدی سرپناه افزود: در این حادثه یک موتورسوار مقداری اسید را بر روی دستان خانمی ریخته و سپس متواری می‌شود که خوشبختانه اسید با صورت این خانم اصابتی نداشته است.


آقای سرپناه با اشاره به انتقال فرد حادثه‌دیده به مراکز درمانی بیان داشت: با توجه به اعلام قبلی وی مبنی بر اختلاف و تهدید توسط خانمی دیگر طی روزهای گذشته، آن خانم برای اخذ اظهارات در اختیار پلیس قرار گرفته است.


معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران تصریح کرد: پرونده به منظور روشن‌ شدن ابعاد دیگر و ارتباط خاطی با خانم تهدیدکننده در دست بررسی است.

علیرغم پذیرش واخواهی؛ حکم ۸ سال حبس شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و قهرمان موتورکراس زنان تائید شد



 علیرغم پذیرش درخواست واخواهی و برگزاری جلسه دادگاه، حکم غیابی صادره علیه شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران توسط شعبه صادر کننده عینا تائید شد. خانم نظیفی پیشتر به صورت غیابی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری و همچنین به عنوان مجازات تکمیلی به ارائه خدمات اجباری به افراد دارای معلولیت ذهنی به مدت ۳ ماه روزی ۴ ساعت و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده بود.

علیرغم پذیرش درخواست واخواهی و برگزاری جلسه دادگاه، حکم غیابی صادره علیه شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران، تائید شد.


بر اساس این حکمی که اواسط خردادماه توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به صورت غیابی صادر شده بود، شهرزاد نظیفی از بابت اتهام “اداره کردن گروه‌ها و دستجات غیرقانونی با هدف بر هم زدن امنیت کشور” به تحمل ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد. خانم نظیفی همچنین من باب مجازات تکمیلی به ارائه خدمات اجباری به مدت ۳ ماه روزی ۴ ساعت به منظور نگهداری از بیماران دارای معلولیت ذهنی با هماهنگی اداره کل بهزیستی استان تهران و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده است.

دادگاه در خصوص صدور مجازات تکمیلی این شهروند بهایی به “انگیزش نادرست و تمایل درونی به تخریب نظام دینی” استناد کرده بود.


خانم نظیفی پیشتر در تاریخ ۲۷ آبان‌ماه ۹۷، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه یک نهاد امنیتی در زندان اوین منتقل شد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت ایشان به منزل وی رفته و پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل، تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتب، تلفن همراه و لپ‌تاپ شخصی ایشان را نیز با خود برده بودند.


پیشتر یک منبع نزدیک به خانواده خانم نظیفی به گزارشگر هرانا گفته بود: “ظهر روز یکشنبه ۲۷ آبان ۹۷ نیروهای امنیتی خانم نظیفی را که در مسیر پیست موتورسواری بودند بازداشت و ابتدا به همراه ایشان به پیست موتورسواری رفته و نورا نراقی فرزند ایشان را نیز سوار خودرو کرده و به منزل ایشان رفتند. پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل و ضبط تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتاب‌ها، تلفن همراه و لپ‌تاپ با نشان دادن حکم جلب، خانم نظیفی را بازداشت و به همراه خود بردند.”


این منبع همچنین افزوده بود: “نیروهای امنیتی در تاریخ ۱۹ آبان ۹۷ نیز به منزل خانم نظیفی و همسرشان مهرشاد نراقی رفته و محل را طی چند ساعت تفتیش کرده بودند.


این شهروند نهایتا در تاریخ ۱۲ آذرماه ۹۷ با تودیع قرار وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.


شهرزاد نظیفی، فرزند علی، متولد ۱۳۵۰ و شهروند بهائی ساکن تهران است. خانواده خانم نظیفی و همسرش مهرشاد نراقی هر دو از قهرمانان موتورکراس ایران بوده و شهرزاد نظیفی و دخترش نورا نراقی از پیشگامان موتورکراس زنان در کشور هستند. هرانا اردیبهشت ماه سال ۹۸ در گزارشی گفته بود که شهرزاد نظیفی، مهرشاد نراقی و فرزندانشان که همگی از پیش گامان و قهرمانان موتورکراس و از شهروندان بهایی ایران هستند بدون دریافت حکم قضایی از ورود و استفاده از پیست های موتورسواری محروم شده‌اند.


شهروندان بهائی در ایران از آزادی‌های مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار شهروند بهائی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهائیان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.

در پی اعتراض دادستانی به حکم تبرئه؛ پرونده آنیسا جعفری‌ مهر به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داده شد



 در پی اعتراض دادستان دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌ آباد غرب به حکم تبرئه آنیسا جعفری‌ مهر، پرونده این فعال فرهنگی جهت رسیدگی مجدد به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شد. خانم جعفری‌مهر در خردادماه امسال توسط دادگاه انقلاب این شهرستان از اتهام انتسابی تبرئه شده بود. وی پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال ۹۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از مدتی با تودیع قرار آزاد شد.

در پی اعتراض دادستان دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌ آباد غرب به حکم تبرئه آنیسا جعفری‌مهر فعال فرهنگی، پرونده وی جهت رسیدگی مجدد به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شد.


در این گزارش به نقل از یک منبع مطلع آمده است: خانم جعفری‌مهر پس از مراجعه به دادگاه انقلاب اسلام‌ آباد غرب مطلع شده که دادستانی به حکم تبرئه وی اعتراض کرده و بدنبال آن پرونده او به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شده است.


آنیسا جعفری‌ مهر اواخر اردیبهشت ماه امسال به دادگاه انقلاب اسلام‌ آباد غرب احضار و اواخر خردادماه سال جاری از اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام تبرئه شده بود.


جلسه رسیدگی به اتهامات این فعال فرهنگی در تاریخ ۲۶ فروردین‌ماه امسال در شعبه دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌آباد غرب برگزار شد. او از اتهام عضویت در یکی از گروه های مخالف نظام تبرئه شده بود.


آنیسا جعفری مهر پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. ماموران در زمان بازداشت، ضمن بازرسی منزل، شماری از لوازم شخصی وی از جمله لپ‌‌تاپ، تلفن همراه و برخی از کتاب‌ها را ضبط کرده و با خود بردند.


بازداشت‌ این فعال فرهنگی توسط ماموران وزارت اطلاعات و با دستور دادستان اسلام آباد غرب صورت گرفت.


خانم جعفری مهر در تاریخ ۱۹ آذرماه با تودیع قرار وثیقه ۳۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.


آنیسا جعفری مهر نهایتا در بهمن ماه سال گذشته جهت ارائه آخرین دفاع به دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب این شهرستان احضار شد.


آنیسا جعفری مهر، ۲۷ ساله و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان‌شناسی دانشگاه کردستان و داریوش مرادی از نویسندگان سایت فرهنگی-ادبی «هساره» است.


خانم جعفری مهر، آذرماه ۹۸ نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و مدتی بعد آزاد شده بود.

تیر ۰۸، ۱۴۰۰

ساتنیک آقابابیان، خواننده اپرا و بازیگر ارمنی ایرانی

 


«ساتنیک آقابابیان» معروف به «مادام ساتو پری آقابابوف» متولد ۱۲۷۹ خواننده اپرا، بازیگر تئاتر، سینمادار و نمایش‌نامه‌نویس ایرانی ارمنی‌ و جزء نخستین خوانندگان اپرای زن ایرانی بود. از وی در منابع فارسی به عنوان «مادام پری آقابابوف» یاد شده ‌است.


همسر وی رافائل آقابابوف یک ارمنی-روسی بود و وکیل دادگستری بود. آلکس آقابابوف، موسس داریوش فیلم (و پیشگام کار دوبله فیلم در ایتالیا) نیز فرزند او بود.


او همچنین در زمینه بازیگری نمایش و نمایشنامه‌نویسی نیز فعالیت داشته است. آقابابوف دانش‌آموخته کنسرواتوار شارلتنبورک برلین و کنسرواتوارهای سلطنتی مسکو، رم و فرانسه در رشتۀ آواز، باله و نمایش بود.


آقابابوف در برلین و مسکو دوره آواز و تئاتر را گذراند. وی که آوازخوان اپرا بود، در دهه‌های ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ خورشیدی در نمایش‌هایی همچون «پریچهر و پریزاد»، «شب هزار و یکم» و «الهه» آواز خواند و ایفای نقش کرد.


ساتنیک آقابابوف نویسنده‌ای توانا، خواننده‌ای تابوشکن و هنرپیشه‌ای کم‌نظیر بود تا جایی که «سعید نفیسی»، نویسنده شهیر ایرانی از او به منزله مردمک چشم جامعه هنری ایران یاد می‌کند. سعید نفیسی در ۱۳۰۴ خورشیدی، در آستانه سفر کوتاه‌مدت مادام پری به خارج، از او به منزله مردمک چشم جامعه هنری تهران یاد کرده و «مسعود کوهستانی‌نژاد» وی را در زمره بزرگان عرصه نمایش در ایران دانسته است.


آقابابوف در دهه ۱۳۰۰ خورشیدی همکاری با «رضا کمال شهرزاد» را آغاز کرد و در نمایشنامه‌های موزیکال وی شرکت کرد و آواز خواند. وی جزء نخستین زنان ایرانی محسوب می‌شود که بر روی صحنه نمایش اپرا خواند و لباس بازی به تن کرد و به بازیگران دیگر نیز لباس بازیگری پوشاند و به عنوان اولین خواننده زنِ ایرانیِ ارمنی در دوران معاصر، نقش به‌سزایی در اعتلای این هنر داشت. آقابابوف بین سال‌های ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۰ در بسیاری از نمایشنامه‌هایی که در تئاترهای مختلف تهران روی صحنه آورده می‌شدند، نقش‌آفرینی کرد و به عنوان خواننده اپرت‌هایی به زبان فارسی نیز بر صحنه رفت.


آقابابوف که تحصیلات خود را در رشته‌های آواز، باله و نمایش در کنسرواتوار شارلتنبورگ برلین، کنسرواتورهای سلطنتی مسکو، رم و پاریس به اتمام رسانده بود در سال ۱۲۹۵ «جمعیت نمایشی مادام پری آقابابوف» را تهران تاسیس کرد. او در سال ۱۳۰۶ اپرت الهه جشن گلها را نوشت و در سال ۱۳۰۷ آن را به روی صحنه برد. موضوع این اپرت داستانی تخیلی درباره تحول طبیعت هنگام شروع فصل بهار و جشن گلهاست که با پذیرایی از ملکه گلها آغاز می‌شود و با رفتن ملکه گلها فصل پاییز فرا می‌رسد و گلها پراکنده می‌شوند. نقش ملکه گل را در این اپرت خود خانم آقابابوف بازی می‌کند. آقاباییان همچنین در سال ۱۳۰۷ سینما-تئاتر پری را در میدان مخبرالدوله تاسیس کرد. این سینما-تئاتر در سال ۱۳۰۹ تعطیل شد و فقط کار سینمای آن ادامه پیدا کرد.


از خوانندگان ارمنی تنها کسی که نامش در فهرست فارسی آمده، خانم «پری آقابابوف» است که در عرصه بازیگری تئاتر و هنر رقص و پانتومیم نیز شایستگی داشت و آن را در کنسرواتوارهای روسیه قبل از انقلاب اکتبر آموخته بود.


آقابابوف مدتی نیز با ارکستر مدرسه عالی موسیقی به سرپرستی کلنل «علینقی وزیری» کار کرد، اما از آنجا که طرز خوانندگی و لهجه او برای شنوندگان فارسی‌زبان کمی بیگانه بود، همکاری‌شان ادامه نیافت. در سال ۱۳۰۲ علینقی وزیری موسیقی را با تئاتر درهم آمیخت و با تاسیس «کلوپ موزیکال» در تهران با کمک چندی از هنرمندان از جمله «آقابابوف، لرتا، مادموازل بلینگ، مادموازل سیرانوش، غلامعلی فکری و فضل‌الله بایگان» و دیگران نمایشنامه‌هایی را اجرا کردند. این نمایشنامه‌ها شامل «گُل سرخ»، «خانم خوابند»، «تشک پرقو»، ‏«شوهر بدگمان» و «دایی کچل» بود که از آثار خود وزیری بودند و با موفقیت در شهرهای رشت و انزلی هم اجرا شدند.


اما از آنجا که طرز خوانندگی و لهجه او برای شنوندگان فارسی زبان کمی بیگانه بود (درست مثل آوازهای مادام لرتا همسر عبدالحسین نوشین که به همراه پیانوی حسین استوار در صفحات Columbia ضبط شده است)، همکاریشان ادامه نیافت. خانم آقابابوف چند نمایشنامه قفقازی از جمله افسانه عشق (۱۳۰۶)، اصلی و کرم (۱۳۰۷) و کمربند سحرآمیز (۱۳۰۸) را نیز اجرا کرد.


او در سال‌های ۱۳۰۰-۱۳۲۰ در تهران شهرت و محبوبیت فوق‌العاده داشت؛ ولی از آن به بعد خبری از او و خانواده‌اش در دست نیست. در برخی منابع سال‌مرگ وی ۱۳۵۸ نوشته شده است و در هیچ منبعی به محل دفن وی اشاره نشده است.

تیر ۰۷، ۱۴۰۰

علیرغم شیوع ویروس کرونا؛ عدم رعایت شرایط قرنطینه در زندان لاکان رشت



در پی انتقال ۹ زندانی زن ورودی جدید به قرنطینه بند زنان زندان لاکان رشت، ۱۵ تن از ساکنان قرنطینه این بند پیش از پایان ایام قرنطینه به بند عمومی منتقل شدند. این اقدام مسئولان زندان، در حالی است که مدت قرنطینه زندانیان جدید الورود دستکم در زمان شیوع کرونا باید به طور کامل سپری شود و این اقدام سلامت سایر زندانیان را به خطر انداخته است. همزمان با این موضوع و با وجود افزایش روزانه دما، تهویه هوای بند زنان طی روز دستکم ۸ ساعت خاموش بوده و عملا امکان استفاده از ماسک برای زندانیان وجود ندارد.

به گفته یک منبع مطلع، در پاسخ به اعتراض زندانیان به آنان گفته شده است که حتی در صورت آمدن ورودی‌های جدید دیگر، آن افراد نیز بدون قرنطینه مستقیما به بندهای عمومی فرستاده خواهند شد. همزمان با این موضوع و با وجود افزایش روزانه دما، تهویه هوای بند زنان طی روز دستکم ۸ ساعت خاموش بوده و عملا امکان استفاده از ماسک نیز در این شرایط پر مخاطره برای زندانیان وجود ندارد.

گفتنی است عدم رعایت قرنطینه برای زندانیان جدیدالورود در زندان لاکان رشت در حالی است که آتنا دائمی، فعال مدنی زندانی که در تاریخ ۲۶ اسفندماه ۹۹ از زندان اوین به این زندان تبعید شده بود به مدت ۲۳ روز در قرنطینه زندان لاکان رشت نگهداری شده بود.

نگهداری نوزاد هفت‌ماهه در اوین؛ بیش از ۴۵۰ روز بلاتکلیفی والدین

 نسیمه اسلام زهی و ارسلان شیخی، متهمان امنیتی سنی‌ مذهب، بیش از ۱۵ ماه است که بازداشت شدند و در بلاتکلیفی بسر میبرند. خانم اسلام زهی به همرا...