جستجوی این وبلاگ

تیر ۰۹، ۱۴۰۰

روزانه‌های یک معلم ایرانی در قلب آفریقا؛ گفتگوی علی کلائی با سارا کشکولی، معلم ایرانی در بوتسوانا



 سارا کشکولی معلم ایرانی در مدرسه‌ای بین‌المللی در شهر گابورون در پایتخت بوتسواناست. او معلم هنر است. بوتسوانا کشوری است در جنوب آفریقا با جمعیتی کمتر از سه میلیون نفر. اکثریت مردم این کشور هم مسیحی کاتولیک هستند. یک سال و نیم است که سارا کشکولی در این مدرسه در حال تدریس است و خودش از آزادی و شادی و رقصیدن مردم، دانش‌آموزان و معلمان در این کشور می‌گوید. ما در ماهنامه خط صلح هم او را از روزانه های معلمی‌اش در آفریقا در شبکه‌های اجتماعی پیدا کردیم. از او خواستیم که با ما در مورد معلمی در بوتسوانا و تفاوت‌هایش با ایران و همچنین جایگاه معلمی در این کشور بگوید. بحث به جایگاه دین در مدرسه و آموزش‌های جنسی و همنشینی فارغ از جنسیت دخترها و پسرها در مدرسه ابتدایی در کنار هم کشید. نتیجه شد آنچه که اینجا منتشر می‌شود.


مشروح گفتگوی ماهنامه خط صلح با سارا کشکولی، معلم ایرانی در شهر گابورون بوتسوانا را در ذیل می‌خوانید:


چه شد که در بوتسوانا معلم شدید؟

من ۴ سال در ترکیه زندگی کردم و تصمیم داشتم که به همراه همسرم به کانادا بروم. آشنایی به ما پیشنهاد داد که کشوری هست در جنوب آفریقا به نام بوتسوانا و مدرسه‌ای بین‌المللی هست که نیاز به معلم و نیروی جوان و فعال و پر انرژی دارد. او گفت که با توجه به رزومه‌ای که شما دارید، به درد آنجا می‌خورید. ما اسم بوتسوانا را تا به آن زمان نشنیده بودیم و همان موقع فهمیدیم کجاست. همان لحظه تصمیم گرفتیم. چون معلمی آنهم در مقطع ابتدایی برای من بسیار جذاب بود. به نظرم خیلی تجربه جذابی می‌توانست باشد. اینکه فکر کردیم که اگر بخواهیم به آمریکا یا کانادا برویم، باید از صفر شروع می‌کردیم و باید دنبال مدرک می‌بودیم و سال‌ها کار می‌کردیم تا احیانا به جایی که می‌خواهیم برسیم. فکر کردیم که جایی هست که به ما احتیاج دارد و چرا ما به همانجا نرویم؟ هر دو کلا به خاطر مدرسه به بوتسوانا آمدیم. یعنی اگر مدرسه‌ای وجود نداشت، ما به بوتسوانا نمی‌آمدیم.


آیا شما در ایران هم سابقه تدریس داشتید؟

در آموزش و پرورش خیر. ولی در آموزشگاه‌ها و موسسات تدریس کرده‌ام.


چه تدریس می‌کردید؟

زبان فرانسه


شما هم در ایران در موسسات و آموزشگاه‌ها تدریس کرده‌اید و هم در بوتسوانا در حال تدریس در مقطع ابتدایی هستید. بزرگ‌ترین تفاوت میان این دو تجربه زیستی از نظر شما چیست؟

من اینجا آزاد آزادم. می‌توانم به صورت مستقل هر کاری می‌خواهم بکنم. هرچه می‌خواهم به شاگردانم یاد بدهم. از محیط زیست تا حقوق زنان و تساوی زن و مرد و هر چیزی که دوست دارم را می‌توانم به بچه‌هایم بگویم و کسی نمی‌آید که بگوید چرا این حرف را به این بچه می‌زنی؟! می‌توانم بگویم که به چیزی اعتقاد دارم و یا ندارم. بچه و دانش‌آموز هم می‌تواند به راحتی این حرف را بزند. ولی در مراکز آموزشی در ایران ما امکان چنین آزادی‌ای را نداریم. تفاوت بسیار و از زمین تا آسمان است. همین‌که دختر و پسر می‌توانند کنار هم بنشینند، خیلی مسئله مهمی است که من خودم هرگز آنرا تجربه نکرده بودم.


این مقطع ابتدایی چه سنینی را در بوتسوانا شامل می‌شود؟

از شش سال تا دوازده سال


از آزاد بودن سخن گفتید. این آزاد بودن در تدریس شما و روش آن چقدر تاثیر دارد؟ تدریس در آنجا معلم محور است یا دانش‌آمور محور؟ قدری توضیح بفرمایید.

مدرسه ما بین‌المللی و خصوصی است و با مدارس دولتی در اینجا متفاوت است. اینجا در مدارس دولتی همان سیستم معلم محوری که ما در ایران هم داریم برقرار است و با همان روش پیش می‌روند. ولی در مدارس خصوصی و بین‌المللی مسئله متفاوت است. اینجا سعی می‌کنند که از روش‌های جدید هم استفاده کنند. یعنی هم سیستم معلم محور است و هم دانش‌آموز محور. در بوتساوانا مدارس خصوصی می‌توانند روش تدریس در مدرسه را خودشان تعیین کنند. مثل ایران نیست که فرد باید از هفت خوان رستم بگذرد و یا اینکه ملزم باشد از روش خاصی پیروی کنند.


مدرسه ما زیر نظر کمبریج است و روش کلی و امتحانات بر این اساس است. ولی در عین حال معلم آزادی این را دارد که تغییراتی را ایجاد کند. یعنی مثلا اگر ما نیم ساعت به روش کلی کلاس را اداره می‌کنیم، من به عنوان معلم هنر می‌توانم بازی و نمایش و هر روشی که خلاقیت ایجاد می‌کند را استفاده بکنم. من امکان این را دارم که کلاسم را بیرون مدرسه و یا در حیاط مدرسه برگزار کنم. این‌طور نیست که حتما باید این روش خاص پیش گرفته شود.


در مدارس دولتی در اینجا درس‌های روتین و مشخصی هست که همان‌ها با روشی قدیمی و سنتی تدریس می‌شود. ولی این‌طور نیست که در مدارس خصوصی و بین‌المللی همان روش لزوما استفاده بشود.


یعنی مواد درسی هم تفاوت دارند و یا صرفا مسئله روش تدریس است؟

نه صرفا روش تدریس است. ولی ممکن است برخی از مواد درسی که در مدارس خصوصی هست در مدارس دولتی نباشد.


شما چطور در آنجا به عنوان معلم پذیرفته شدید؟

در بوتسوانا برای تدریس باید مدرک Teaching یعنی مدرک و مهارت معلمی داشته باشید. من مدارک مربوط به رشته هنر را در ایران و ترکیه گرفتم. در کنارش هم مدرک معلمی‌ام را داشتم. یعنی من با این مدرک که نشان‌دهنده مهارت تدریس هنر به دانش‌آموز است در اینجا در حال تدریس هستم.


بگذارید قدری وارد فضای کلاس شما بشویم. روابط شما با دانش‌آموزان چگونه است و فضای کلاس به چه صورت است؟

البته به صورت کلی نمی‌توان به این سوال پاسخ داد. هر معلمی روش خودش را دارد. اینجا هم معلمی که به بچه‌ها فشار می‌آورد و آنها را اذیت می‌کند هست. چون معلم است و خودش تصمیم می‌گیرد و این اختیار را دارد. ولی در روش من کلاس کاملا دست بچه‌هاست. یعنی بیش از من، بچه‌ها تصمیم می‌گیرند چه بکنیم. بچه‌ها باید خودشان تصمیم بگیرند که چه اتفاقی باید برایشان بیافتد تا خوشحال‌تر بشوند.


البته مقطع به مقطع فرق می‌کند. من معلم مقطع ابتدایی هستم. بر روی دانش‌آموزان ابتدایی فشار کمتر است. هرچه مقاطع بالاتر می‌رود، این فشار مانند همه جا بیشتر می‌شود.


فضایی که تصویر کردید به خاطر موضوع درسی شما، هنر است و یا در کلاس‌های دیگر هم چنین اتفاقی می‌افتد؟

این فضا به درس هنر بسیار مربوط است. ولی من معلم ریاضی و علوم هم در مدرسه خودمان می‌شناسم که کلاس آزاد و خوبی هم دارد. از آن‌سو معلم هنری هم هست که فقط می‌آید و اصول را آموزش می‌دهد. یعنی همه چیز به معلم مربوط است و نمی‌شود پاسخی کلی داشت. ما در مدرسه‌مان علاوه بر هنر، موسیقی هم داریم و این کلاس موسیقی بسیار فعال است. حُسن مدرسه ما شادی در آن است. یعنی هر روز بچه‌ها در حال تمرین برای اجرا هستند. در مدرسه می‌رقصند و یا اگر کسی وسط کلاس ریاضی، بخواند و یا برقصد، معلم دعوایش نمی‌کند. اگر سروصدا کند، معلم دعوایش می‌کند.


از شادی مدرسه گفتید. بگذارید با تجربه شما در ایران قیاسی بکنیم. به نظر شما تفاوت در کجاست؟

مشکلات اساسی در ایران هست. از همان پوشش که برای مدرسه ابتدایی هست در نظر بگیرید تا آنچه که در مقاطع بالاتر رخ می‌دهد. در اینجا هم اگر جشن و برنامه و مراسمی هست، با دعا و در سکوت کامل شروع می‌کنند. ولی در ایران زور و اجبار وجود داشت. به زور مثلا قرآن را سر صف گوش می‌کردیم. و یا مثلا در مدرسه سازهای موسیقی آورده نمی‌شد که سازی زده شود. نُت و مباحث مربوط به موسیقی آموزش داده نمی‌شد. ما نت خوانی را در کلاس موسیقی یاد می‌گرفتیم. ولی اینجا، دانش‌آموزان همه نت و موسیقی را می‌شناسند. ولی ما چی؟! جشن‌های ما یا با مداحی بود و یا با روضه! یعنی چیزی برای شادی نداشتیم. یادم هست که ساعتی بزرگی بر دست داشتم. جشن داشتیم. ناظم ما به من گیر داده بود که این آکواریوم چیست که به دستت است؟! ما جوراب سفید نمی‌توانستیم بپوشیم. شادی از چیزهای کوچک شکل می‌گیرد. در مدرسه ما هم نظم و دیسیپلینی که دانش‌آموز باید داشته باشد هست. ولی شاد است. شما هر جا می‌روید صدای موزیک می‌شنوید. وقتی به بچه ها می‌گویید آرزویت چیست و دوست داری چه کاره بشوی، یا می‌خواهند خواننده بشوند و یا رقصنده. ولی ما اگر می‌گفتیم دکتر یا مهندس خوب بود! اگر چیز دیگری می‌گفتیم مسخره‌مان می‌کردند.


این شادی و رقص و موسیقی ریشه در فضای مدرسه دارد و یا عام‌تر است و به فرهنگ جامعه مربوط است؟

به هر دو. به نظر من به هر دو. چون در اینجا حتی فقیرترین افراد در هر جا که باشند، با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند. معلم‌ها پا به پای بچه‌ها در مدرسه با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند.


به شمای معلم در کلاس برگردیم. سیستم ارزشیابی به چه صورتی است؟

همان‌طور که گفتم معلم خودش تصمیم می‌گیرد. معلم‌های زبان و هنر و موسیقی و ورزش خودشان تصمیم می‌گیرند که آیا امتحان داشته باشند یا خیر. من از دانش‌آموزانم امتحان نمی‌گیرم. من اعتقاد دارم که نباید سیستم رقابتی بشود. این را روز اول هم در مدرسه بیان کردم و به مدیر و معاون مدرسه گفتم و آنها هم با روش من کاملا موافقت کردند. ولی مثلا معلم موسیقی مدرسه ما امتحان برگزار می‌کند. سیستم نمره‌دهی هم توصیفی است.


در این میان رقابت میان دانش‌آموزان چطور ایجاد می‌شود؟

من در مورد درس‌های دیگر نظر نمی‌دهم. اما من باید برای هر دانش آموز وقت لازم را بگذارم. مثلا برای کسی که سطحش پایین‌تر از بقیه هست، وقت بیشتری می‌گذارم. من خودم زمان دانش‌آموزی، معلم ریاضی و هنرم یک نفر بود. اگر ریاضی ۱۸ می‌گرفتم، همان معلم به طراحی‌ام ۱۸ می‌داد. این غلط بود. ریاضی سر جای خودش است و هنر سر جای خودش. من فکر می‌کنم آن رقابتی که در ریاضی هست، در هنر معنا ندارد. مثلا شاید یکی بخواهد تایر ماشینش مربع باشد! یا یکی دوست دارد تایر ماشینش مثل همه ماشین‌های دیگر دایره باشد! من نمی‌توانم تعیین بکنم که آن بهتر است یا این. چون در ذهنش این‌طور شکل گرفته. ولی آن‌چیزی که مسئله است، خلاقیتی است که دانش آموز دارد.


در کلاس‌های دیگر چطور؟ ریاضی یا علوم؟

آنجا خیلی رقابت هست.


در خصوص خلاقیت فرمودید. این خلاقیت چطور ایجاد می‌شود؟ در مدرسه آموزش داده می‌شود یا خروجی فرهنگ جامعه است؟

به نظر من جامعه تاثیر چندانی ندارد. البته که آفریقایی‌ها به‌طور کل خلاق هستند. شما در خیابان می‌توانید این را ببینید. با کمترین امکانات چیزهایی درست کرده‌اند. شاید ما چندین سال اخیر است که یاد گرفته‌ایم که با وسایل بازیافتی می‌توان کار هنری درست کرد. ولی امکانات این‌ها همین چیزهای بازیافتی بوده و با همین‌ها خلاقیت به خرج داده‌اند. مثلا من می‌بینم که در خیابان‌ها در محله‌های خیلی فقیر یک بچه با پاکت شیر و چهار تا سنگ یا درب نوشابه و یک سیم، ماشین درست کرده است. از این‌طور چیزها در خیابان‌ها خیلی می‌بینید.


حقیقت این است که اخیرا بوتسوانا قدری پیشرفت کرده و نسبت به بقیه کشورهای آفریقایی سطح مالی نسبتا بالاتری دارند، ولی فکر می‌کنم هم جامعه و کمبود امکانات موجب ایجاد خلاقیت شده است و هم اینکه بچه‌ها در اینجا از پیش دبستانی کلاس خلاقیت دارند و چیزهایی را آموزش می‌بینند. چیزی که مثلا خود من در ۲۵ سالگی آموختم، این‌ها از پیش دبستانی در مورد خلاقیت می‌آموزند.


در خصوص شرایط مالی مردم در بوتسوانا فرمودید. قدری هم در مورد شهریه‌های مدارس صحبت کنیم. چه تفاوتی میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی یا خصوصی هست؟ سپاسگزار می‌شوم قدری توضیح دهید.

مدارس دولتی به طور کلی شهریه ندارند و رایگان هستند. تا کلاس هفتم هم آموزش در بوتسوانا اجباری است. اینجا دانشگاه و دبیرستان دولتی هم هست. از سال گذشته پیش دبستانی دولتی هم ایجاد شده است. همه دولتی‌ها از پیش‌دبستانی تا دبستان و دبیرستان و دانشگاه رایگان هستند. ولی مدارس خصوصی خیلی گران هستند. تعدادشان هم خیلی زیاد است. مثلا در منطقه‌ای که مدرسه ما قرار دارد، پنج مدرسه خصوصی هست. هزینه‌ها هم البته مدرسه به مدرسه فرق می‌کند. مثلا مدرسه ما یک مدرسه معروف است و پنج شعبه دارد. به همین دلیل هزینه هر ترم تحصیلی از ۸۰۰، ۹۰۰ دلار شروع می‌شود به بالا.


همچنین تا جایی که من می‌دانم خود مدارس هستند که هزینه‌ها را مشخص می‌کنند و ناظری بر این قیمت‌ها وجود ندارد.


در چنین شرایطی طبقات ضعیف اقتصادی که درآمد آنچنانی ندارند، امکان دسترسی به مدرسه‌ای چون مدرسه شما را نخواهند داشت.

کاملا درست است.


پس یک نابرابری اقتصادی و اجتماعی در دسترسی به آموزش وجود دارد.


بله وجود دارد. درست است که طبقه اقتصادی و اجتماعی بالا در مدرسه ما ثبت‌نام می‌کنند، ولی دانش‌آموزان بسیار زیادی هستند که هزینه مدرسه را به صورت قسطی پرداخت می‌کنند. یا ده سال پیش طرف فرزندش را به مدرسه می‌فرستاد و به جایش یک راس گاو یا گوسفند به جای شهریه می‌داد. الان البته این‌طور نیست.


باز به مدرسه و کلاس‌ها برگردیم. گفتید که دختر و پسر در سر کلاس با هم هستند. این اتفاق برای جامعه ایرانی در دهه‌های اخیر امری غریب است. می‌خواستم وضعیت این همکلاسی بودن جنسیت‌های مختلف را در آنجا بدانم.

زمانی که من به اینجا آمدم، این مسئله برای خود من عجیب بود. من معلم مقطع ابتدایی هستم و می‌بینم که جنسیت معنایی ندارد. به جز کلاس چهارم و پنجم که بچه‌ها در سنی هستند که مقوله جنسیت وسط می‌آید و خود بچه‌ها با هم لجبازی می‌کنند. اما چیزی که برای من جذاب است این است که این ارتباط در کلاس میان دانش‌آموزان و میان معلم و دانش‌آموز بدون جنسیت است. یعنی من هیچ وقت در کلاسم نشنیدم که دختری بگویم که پسرها دارند اذیت می‌کنند. یا پسرها بگویند دخترها دارند اذیت می‌کنند. یا اینکه دختره یا پسره فلان کار را کرد. بچه‌ها همدیگر را یا با اسم صدا می‌کنند و یا می‌گویند او! یعنی با اشاره. خودم من اوایل وقتی می‌خواستم بگویم ساکت باشید، می‌گفتم پسرها ساکت باشند. خب یعنی فقط پسرها دارند سروصدا می‌کنند! یا مثلا فقط به دخترها اشاره می‌کردم. بعد که مطالعه کردم متوجه شدم که این غلط است. با این رفتار من دارم جنسیت را برجسته می‌کنم.


اما بالاخره از سنی به بعد تفاوت‌های جسمی دخترها و پسرها آشکار می‌شود. مسئله‌ای و مزاحمتی این وسط ایجاد نمی‌شود؟ بچه‌ها چطور یاد می‌گیرند که بدون نگاه جنسیتی در کنار هم درس بخوانند؟

من خیلی از این مشکلات دیده‌ام. به همین دلیل برای کلاس ششم به بالا آموزش بهداشت جنسی برقرار می‌شود. کلاس آموزشی و ورک‌شاپ برایش دارند. قبلا از کلاس ششم به پایین این‌گونه آموزش‌ها نبوده و به تازگی دارند یک‌سری ورک‌شاپ‌ها می‌گذارند. در مسائل مرتبط با سنین پایین در این حوزه و در خصوص برخورد آموزشی ضعیف هستند.


من خودم چندین مورد دیده‌ام. مثلا بچه‌ها با هم شوخی کرده‌اند که گزارش آن اتفاق را داده‌ام و گفتم که بهتر است ورک‌شاپی برگزار کنیم که برگزار شد و می‌کنند و این قضیه برایشان خیلی مهم است. پدر و مادر ها را هم می‌خواهند به آنها می‌گویند که چنین اتفاقی افتاده است.


ولی به طور کلی چیزی اینجا هست که برای خود من هم عجیب بود. مردم اینجا در حوزه پوشش خیلی راحت هستند. برای من ایرانی اینکه مثلا پدر و مادر دانش‌آموزان با این تیپ بیایند و در مکانی عمومی مثل مدرسه و خیابان ظاهر شوند، خیلی عجیب بود. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش و این‌ها برایشان عادی است. یعنی پوشش‌های خیلی باز برایشان، چه بزرگ‌ترها و چه بچه‌ها خیلی خیلی عادی است. مثلا چندی پیش روز بچه‌های آفریقا بود و ما در مدرسه جشن داشتیم. مجری یک دانش‌آموز کلاس هشتمی بود، با تیپ مهمانی و کوتاه‌ترین لباس ممکن و باز و با پاشنه بلند. در صورتی که وقتی من ایران بودم و قرار بود مجری برنامه‌ای باشم، باید حجابم کامل می‌بود. وگرنه ناظم مدرسه به من مرتبا تذکر می‌داد. وقتی هم که این دختر خانم مجری با این تیپ بر روی صحنه آمد، همه برایش کف زدند. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش در این کشور مسئله حل شده‌ای است.


البته اینجا چون مدرسه خصوصی است، با کوچک‌ترین مشکلی سعی می‌کنند راه‌حلی برایش پیدا کنند. مثلا وقتی من وارد کلاس شدم و دیدم دو تا از بچه‌ها دارند هم را می‌بوسند، گزارش دادم که چنین اتفاقی افتاده و باید (با توجه به کوچک بودن بچه‌ها) فکری برایشان کرد. از آن پس بود که در خصوص آموزش جنسی کلاس‌ها و ورک‌شاپ‌هایی برگزار شد.


آیا در مورد جامعه‌ی رنگین‌کمانی‌ها یا همان ال‌جی‌بی‌تی‌ها هم به بچه‌ها آموزشی داده می‌شود؟

این مسئله برایشان تابو نیست. همجنسگرایی در این کشور جرم نیست. ال‌جی‌بی‌تی‌های بوتسوانا جامعه خودشان را دارند. در ایران این مسئله جرم است و امکان صحبت کردن در موردش نیست. ولی اینجا جرم نیست و آزاد است. البته حق ازدواج ندارند. بوتسوانا کشوری کوچک با جامعه ال‌جی‌بی‌تی کوچکی است.


می‌خواهم بدانم که آیا در مدارس این مسئله و آشنایی با آن به دانش‌آموزان آموزش داده می‌شود؟

به آن شکل جدی خیر. ولی می‌دانم که در ورک‌شاپ‌هایی که در مورد بهداشت جنسی است، در مورد این مسائل صحبت می‌شود. ولی به بچه‌های بالای ده سال نه کوچک‌تر.


در مورد دعا کردن بچه‌ها در آغاز مراسم‌ها صحبت کردید. جامعه بوتسوانا چقدر مذهبی است؟

خیلی مذهبی است. هفتاد درصد مردم بوتسوانا مسیحی کاتولیک هستند. مدرسه ما بین‌المللی است و از همه ادیان در آن حضور دارند. به ما در مدرسه چطور دعا کردن را آموزش نداده‌اند. من وقتی وارد این مدرسه در بوتسوانا شدم، گفتند که ایشان جدید هستند و دعای امروز را ایشان بخوانند. من نمی‌دانستم چه باید بگویم. فقط چند بیت شعر از سعدی خواندم که مسئله بگذرد. واقعا اصلا نمی‌دانستم که چه باید بگویم. ولی مردم خیلی مذهبی هستند.


این مذهبی بودن مردم چطور در مدرسه نمود داشته و مدیریت می‌شود؟ آیا آموزش دینی در مدرسه وجود دارد؟

پرسش خوبی است. من خودم برگه‌های دینی‌شان را برای دو ترم تحصیلی تصحیح کرده‌ام. سوالات خیلی برایم جالب بود. از همه ادیان سوال پرسیده می‌شود. در ایران در مثلا درس دین و زندگی خیلی کوتاه در خصوص ادیان ابراهیمی صحبت می‌شود و بعد همه‌چیز در مورد اسلام بود. اینجا این‌طور نیست. اینجا با اینکه اکثریت مسیحی هستند، ولی مسائل و تعالیم مسیحیت در کلیساست. مدرسه فرق می‌کند. در مدرسه می‌گویند که ما کلی دین در دنیا داریم. و آنها را توضیح می‌دهد. مثلا می‌گویند که مسلمانان، بهائیان، مسیحیان، پیروان کنفسیوس، هندوها، بودایی‌ها، سیک‌ها و بقیه ادیان هستند. در شهر ما هفت معبد هندی‌ها است که شامل سیک‌ها، هندوها و بودایی‌ها می‌شود. همچنین دو معبد چینی هم هست. همچنین در مورد ادیان آفریقایی صحبت می‌شود. همه این‌ها را آموزش می‌دهد. مقطع به مقطع هم این‌ها را مفصل‌تر طرح می‌کنند. مثلا من خودم تا زمانی که یوگا نکرده بودم، نمی‌دانستم که این اُم که می‌گویند به چه معناست. بعد در سنین ۲۶ و ۲۷ سالگی که به سراع این قضیه رفتم فهمیدم که این به چه معناست. در صورتی که بچه‌ها در مدرسه در اینجا این مسائل را با جزئیات می‌آموزند. جالب هم این است که دانستن در خصوص مذهب برایشان بسیار مهم است. نمرات درس دینی‌شان هم بالاست. این درس هم اختیاری است. یعنی اگر پدر و مادری بگوید که من دوست ندارم فرزندم سر کلاس دینی بنشیند، مدرسه این را قبول می‌کند و درس دینی را برای این دانش‌آموز حذف می‌کند. ولی این‌طور بگویم که ۹۹ درصد سر کلاس درس دینی می‌نشینند.


آیا این تدریس دینی صرفا توصیفی و با هدف آموزش بی‌طرف ادیان است و یا نگاه تجویزی به نفع دینی خاص هم دارد؟

کاملا بی‌طرف است. دو معلم دینی که در مدرسه داریم که هر دو کشیش هستند. ولی با توجه به سوالاتی که من در برگه‌های امتحانی دیدم و همچنین با توجه به اینکه من کتاب‌های درسی بچه‌ها از جمله درس دینی‌شان را می‌خوانم تا بتوانم به پرسش‌های آنان پاسخ بدهم، می‌توانم بگویم که اصلا سمت‌گیری در این آموزش به سوی دینی خاص نیست. سوالات امتحانی هم خیلی با جزئیات است و در آنها برخورد توصیفی با ادیان است.


برخورد خانواده‌ها با این آموزش دین به چه صورت است؟ با توجه به اینکه پدر و مادر دانش‌آموز خود تعلقی به دینی خاص دارند.

خانواده‌ها اصلا با این قضیه مشکلی ندارند. اما اگر مشکلی داشته باشند، همان‌طور که گفتم با توجه به اینکه این درس اختیاری است، می‌گوید که من نمی‌خواهم فرزندم در این کلاس باشد. اما در مورد خود مردم بوتسوانا می‌توانم بگویم که راحت می‌شود با آنها بحث دینی کرد. خیلی هم احترام می‌گذارند. ولی راه خودشان را می‌روند. یعنی این‌طور نیست که بگوید حالا که تو داری در مورد فلان دین با من صحبت می‌کنی، می‌خواهی مرا به آن سمت بکشانی. نه اصلا چنین دیدگاهی ندارند.


آیا امکان تبلیغ در مدرسه هست؟

بله. کاملا امکانش هست.


خب این امکان تبلیغ در مدرسه میان دانش‌آموزان درگیری ایجاد نمی‌کند؟

خیر. ما در مدرسه، خانه‌ای به سبک سنتی بوتسوانایی داریم که با کاهگل و مانند این‌ها درست شده. یک نفر که اطلاعات دینی‌اش خیلی زیاد است و کشیش و مانند این‌ها هم نیست، در آنجا هست. در کل این اتاق سمبل‌های ادیان مختلف وجود دارد. از صلیب تا اسم الله و همچنین خدایان هندی و مانند آنها. همچنین کتب مقدس مربوط به ادیان مختلف در این‌جا هست. اگر کسی بخواهد بحث دینی بکند، از دانش آموز تا والدین آنها و دیگران می‌توانند آنجا بروند و بحث دینی بکنند.


من اینجا چیزی که درگیری مذهبی باشد نه دیده و نه شنیده‌ام. چون مردم در اینجا با آغوش باز پذیرای ادیان مختلف هستند. در شهر ما سه مسجد وجود دارد که متعلق به هندی‌های مسلمان است. ما اینجا معلم هندی داریم که مسلمان است. معلم مسلمان با حجاب داریم. دانش‌آموز مسلمان هم داریم.


دولت در اینجا به هر دینی اجازه تبلیغ می‌دهد. اصلا چیزی به نام جنگ بین ادیان در این کشور وجود ندارد.


این روش مواجه شدن با ادیان مختلف در مدارس دولتی هم به همین صورت است؟

بله در مدارس دولتی هم به همین صورت است. یک نکته جالب است. مثلا شما وارد این کشور شده و اقامت سه ساله یا ده ساله کاری گرفته‌اید. وقتی می‌خواهید بروید پاسپورت بگیرید – این چیزی است که بارها و بارها شنیده‌ام – یکی از فعالیت‌هایی که برای آنها مهم است این است که شما چقدر دین و اعتقادتان برای جامعه مفید بوده است. مثلا چقدر به فقرای اینجا کمک کرده‌اید و یا به فقرای اینجا درس داده‌اید. چقدر فعالیتی مفید به حال جامعه اینجا کرده‌اید. این مهم و تاثیرگذار است و یک پوئن مثبت است.


جایگاه معلم در جامعه بوتسوانا به چه صورت است؟

خیلی خوب است. هم حقوق خوبی دارد و هم دیدگاه آدم‌ها نسبت به یک معلم به دید یک آدم خیلی باسواد است. یعنی این فرد رفته و حسابی درس خوانده و معلم شده. واقعا به معلم‌ها احترام می‌گذارند. می‌شود با افتخار در اینجا بگویی که معلم هستی. من حقوق خوانده‌ام و خانواده من دوست داشتند که وکیل بشوم. اما من تغییر مسیر دادم. اما در مقابل برخی از آشنایان وقتی می‌شنیدند که من اینجا معلم شده‌ام می‌گفتند که اگر بیشتر تلاش کنی، بیشتر موفق می‌شوی! یعنی جایگاهت پایین است و با لحنی که مثلا اگر معلم نمی‌شدی پس چه می‌شدی! ولی من احساس خوبی دارم از اینکه معلم هستم و هم اینکه این معلمی اعتباری به انسان می‌دهد. مثلا در ایران وقتی می‌خواهند کسی را صدا بزنند می‌گویند دکتر یا مهندس فلانی. اینجا معلمی در همین سطح است. مثلا وقتی کسی می‌خواهد مرا به دوستش معرفی کند، از عنوان معلم در ابتدای نامم استفاده می‌کند. اگر چنین کاری هم نکند ممکن این به طرف بر بخورد. در این حد در عرف و فرهنگ این‌ها معلم جایگاه دارد.


به لحاظ مالی و حقوق و مزایا چطور؟

مدارس دولتی حقوق بسیار بیشتری نسبت به مدارس خصوصی دارند. معلم‌ها هم بر اساس سابقه و مدرک و آنچه تدریس می‌کنند حقوق می‌گیرند. ولی معلمان از میانگین جامعه بالاتر حقوق می‌گیرند و حقوق خوبی دارند.

مریم سامقانی جهت اجرای حکم حبس بازداشت شد


 مریم سامقانی، شهروند ساکن گرگان جهت اجرای حکم حبس در منزل خود بازداشت شد. ماموران در زمان بازداشت تلفن همراه خانم سامقانی را ضبط کرده و با خود برده‌اند. او پیشتر توسط دادگاه انقلاب تهران به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم و این حکم عینا تائید شده بود.

نیروهای امنیتی در زمان بازداشت ضمن تلفن همراه خانم سامقانی، دلیل بازداشت را اجرای حکم حبس وی عنوان کرده اند. خانم سامقانی در رابطه با پرونده ای که در سال ۹۹ علیه وی گشوده شده بود، توسط دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم شد. این حکم عینا توسط دادگاه تجدید نظر تائید شد.

پیشتر نیز در آذرماه ۹۸ خانم سامقانی به همراه ساسان نیک نفس، زندانی سیاسی که در زندان تهران بزرگ جان خود را از دست داد، علیرضا حاتمی، علی ‌اصغر حسنی‌ راد، همایون پرهیزکار، علی مطلبی، امیر پورنگ سرمدی طهرانی، عطاالله رضایی، سعیده قربانعلی و یاسین جمالی کسرینه توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی از بابت اتهاماتی از جمله اجماع و تبانی علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبری مجموعا به ۱۰۰ سال و ۴ ماه حبس و دو سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه‌های سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانه‌ها و مطبوعات و خروج از کشور محکوم شده‌ بودند. خانم سامقانی نهایتا توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.


با این حال نام خانم سامقانی از بابت این پرونده در لیست بخشنامه مربوط به عفو موسوم به «نیمه شعبان» قرار گرفت.

اسید پاشی به یک زن در شهرستان ملارد


 زنی در یوسف آباد ملارد توسط یک موتورسوار مورد اسیدپاشی قرار گرفت و از ناحیه دست دچار سوختگی شد. اسید، یکی از معدود محصولاتی است که بازار خرید و فروش آن در کشور هرگز از رونق نیفتاده است. علاوه بر سهولت دسترسی و تهیه اسید در بازارهای ایران، نبود قوانین پیشگیرانه کافی نیز بر تداوم جرمی تحت عنوان “اسیدپاشی” موید شده است.

معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران در این خصوص گفت: بعد از ظهر روز سه شنبه ۸ تیرماه، در محدوده منطقه یوسف‌آباد قوام شهرستان ملارد، یک مورد حادثه اسیدپاشی رخ داد.


مهدی سرپناه افزود: در این حادثه یک موتورسوار مقداری اسید را بر روی دستان خانمی ریخته و سپس متواری می‌شود که خوشبختانه اسید با صورت این خانم اصابتی نداشته است.


آقای سرپناه با اشاره به انتقال فرد حادثه‌دیده به مراکز درمانی بیان داشت: با توجه به اعلام قبلی وی مبنی بر اختلاف و تهدید توسط خانمی دیگر طی روزهای گذشته، آن خانم برای اخذ اظهارات در اختیار پلیس قرار گرفته است.


معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران تصریح کرد: پرونده به منظور روشن‌ شدن ابعاد دیگر و ارتباط خاطی با خانم تهدیدکننده در دست بررسی است.

علیرغم پذیرش واخواهی؛ حکم ۸ سال حبس شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و قهرمان موتورکراس زنان تائید شد



 علیرغم پذیرش درخواست واخواهی و برگزاری جلسه دادگاه، حکم غیابی صادره علیه شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران توسط شعبه صادر کننده عینا تائید شد. خانم نظیفی پیشتر به صورت غیابی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری و همچنین به عنوان مجازات تکمیلی به ارائه خدمات اجباری به افراد دارای معلولیت ذهنی به مدت ۳ ماه روزی ۴ ساعت و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده بود.

علیرغم پذیرش درخواست واخواهی و برگزاری جلسه دادگاه، حکم غیابی صادره علیه شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران، تائید شد.


بر اساس این حکمی که اواسط خردادماه توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به صورت غیابی صادر شده بود، شهرزاد نظیفی از بابت اتهام “اداره کردن گروه‌ها و دستجات غیرقانونی با هدف بر هم زدن امنیت کشور” به تحمل ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد. خانم نظیفی همچنین من باب مجازات تکمیلی به ارائه خدمات اجباری به مدت ۳ ماه روزی ۴ ساعت به منظور نگهداری از بیماران دارای معلولیت ذهنی با هماهنگی اداره کل بهزیستی استان تهران و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده است.

دادگاه در خصوص صدور مجازات تکمیلی این شهروند بهایی به “انگیزش نادرست و تمایل درونی به تخریب نظام دینی” استناد کرده بود.


خانم نظیفی پیشتر در تاریخ ۲۷ آبان‌ماه ۹۷، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه یک نهاد امنیتی در زندان اوین منتقل شد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت ایشان به منزل وی رفته و پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل، تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتب، تلفن همراه و لپ‌تاپ شخصی ایشان را نیز با خود برده بودند.


پیشتر یک منبع نزدیک به خانواده خانم نظیفی به گزارشگر هرانا گفته بود: “ظهر روز یکشنبه ۲۷ آبان ۹۷ نیروهای امنیتی خانم نظیفی را که در مسیر پیست موتورسواری بودند بازداشت و ابتدا به همراه ایشان به پیست موتورسواری رفته و نورا نراقی فرزند ایشان را نیز سوار خودرو کرده و به منزل ایشان رفتند. پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل و ضبط تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتاب‌ها، تلفن همراه و لپ‌تاپ با نشان دادن حکم جلب، خانم نظیفی را بازداشت و به همراه خود بردند.”


این منبع همچنین افزوده بود: “نیروهای امنیتی در تاریخ ۱۹ آبان ۹۷ نیز به منزل خانم نظیفی و همسرشان مهرشاد نراقی رفته و محل را طی چند ساعت تفتیش کرده بودند.


این شهروند نهایتا در تاریخ ۱۲ آذرماه ۹۷ با تودیع قرار وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.


شهرزاد نظیفی، فرزند علی، متولد ۱۳۵۰ و شهروند بهائی ساکن تهران است. خانواده خانم نظیفی و همسرش مهرشاد نراقی هر دو از قهرمانان موتورکراس ایران بوده و شهرزاد نظیفی و دخترش نورا نراقی از پیشگامان موتورکراس زنان در کشور هستند. هرانا اردیبهشت ماه سال ۹۸ در گزارشی گفته بود که شهرزاد نظیفی، مهرشاد نراقی و فرزندانشان که همگی از پیش گامان و قهرمانان موتورکراس و از شهروندان بهایی ایران هستند بدون دریافت حکم قضایی از ورود و استفاده از پیست های موتورسواری محروم شده‌اند.


شهروندان بهائی در ایران از آزادی‌های مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار شهروند بهائی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهائیان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.

در پی اعتراض دادستانی به حکم تبرئه؛ پرونده آنیسا جعفری‌ مهر به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داده شد



 در پی اعتراض دادستان دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌ آباد غرب به حکم تبرئه آنیسا جعفری‌ مهر، پرونده این فعال فرهنگی جهت رسیدگی مجدد به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شد. خانم جعفری‌مهر در خردادماه امسال توسط دادگاه انقلاب این شهرستان از اتهام انتسابی تبرئه شده بود. وی پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال ۹۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از مدتی با تودیع قرار آزاد شد.

در پی اعتراض دادستان دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌ آباد غرب به حکم تبرئه آنیسا جعفری‌مهر فعال فرهنگی، پرونده وی جهت رسیدگی مجدد به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شد.


در این گزارش به نقل از یک منبع مطلع آمده است: خانم جعفری‌مهر پس از مراجعه به دادگاه انقلاب اسلام‌ آباد غرب مطلع شده که دادستانی به حکم تبرئه وی اعتراض کرده و بدنبال آن پرونده او به دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه ارجاع داده شده است.


آنیسا جعفری‌ مهر اواخر اردیبهشت ماه امسال به دادگاه انقلاب اسلام‌ آباد غرب احضار و اواخر خردادماه سال جاری از اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام تبرئه شده بود.


جلسه رسیدگی به اتهامات این فعال فرهنگی در تاریخ ۲۶ فروردین‌ماه امسال در شعبه دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌آباد غرب برگزار شد. او از اتهام عضویت در یکی از گروه های مخالف نظام تبرئه شده بود.


آنیسا جعفری مهر پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. ماموران در زمان بازداشت، ضمن بازرسی منزل، شماری از لوازم شخصی وی از جمله لپ‌‌تاپ، تلفن همراه و برخی از کتاب‌ها را ضبط کرده و با خود بردند.


بازداشت‌ این فعال فرهنگی توسط ماموران وزارت اطلاعات و با دستور دادستان اسلام آباد غرب صورت گرفت.


خانم جعفری مهر در تاریخ ۱۹ آذرماه با تودیع قرار وثیقه ۳۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.


آنیسا جعفری مهر نهایتا در بهمن ماه سال گذشته جهت ارائه آخرین دفاع به دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب این شهرستان احضار شد.


آنیسا جعفری مهر، ۲۷ ساله و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان‌شناسی دانشگاه کردستان و داریوش مرادی از نویسندگان سایت فرهنگی-ادبی «هساره» است.


خانم جعفری مهر، آذرماه ۹۸ نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و مدتی بعد آزاد شده بود.

تیر ۰۸، ۱۴۰۰

ساتنیک آقابابیان، خواننده اپرا و بازیگر ارمنی ایرانی

 


«ساتنیک آقابابیان» معروف به «مادام ساتو پری آقابابوف» متولد ۱۲۷۹ خواننده اپرا، بازیگر تئاتر، سینمادار و نمایش‌نامه‌نویس ایرانی ارمنی‌ و جزء نخستین خوانندگان اپرای زن ایرانی بود. از وی در منابع فارسی به عنوان «مادام پری آقابابوف» یاد شده ‌است.


همسر وی رافائل آقابابوف یک ارمنی-روسی بود و وکیل دادگستری بود. آلکس آقابابوف، موسس داریوش فیلم (و پیشگام کار دوبله فیلم در ایتالیا) نیز فرزند او بود.


او همچنین در زمینه بازیگری نمایش و نمایشنامه‌نویسی نیز فعالیت داشته است. آقابابوف دانش‌آموخته کنسرواتوار شارلتنبورک برلین و کنسرواتوارهای سلطنتی مسکو، رم و فرانسه در رشتۀ آواز، باله و نمایش بود.


آقابابوف در برلین و مسکو دوره آواز و تئاتر را گذراند. وی که آوازخوان اپرا بود، در دهه‌های ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ خورشیدی در نمایش‌هایی همچون «پریچهر و پریزاد»، «شب هزار و یکم» و «الهه» آواز خواند و ایفای نقش کرد.


ساتنیک آقابابوف نویسنده‌ای توانا، خواننده‌ای تابوشکن و هنرپیشه‌ای کم‌نظیر بود تا جایی که «سعید نفیسی»، نویسنده شهیر ایرانی از او به منزله مردمک چشم جامعه هنری ایران یاد می‌کند. سعید نفیسی در ۱۳۰۴ خورشیدی، در آستانه سفر کوتاه‌مدت مادام پری به خارج، از او به منزله مردمک چشم جامعه هنری تهران یاد کرده و «مسعود کوهستانی‌نژاد» وی را در زمره بزرگان عرصه نمایش در ایران دانسته است.


آقابابوف در دهه ۱۳۰۰ خورشیدی همکاری با «رضا کمال شهرزاد» را آغاز کرد و در نمایشنامه‌های موزیکال وی شرکت کرد و آواز خواند. وی جزء نخستین زنان ایرانی محسوب می‌شود که بر روی صحنه نمایش اپرا خواند و لباس بازی به تن کرد و به بازیگران دیگر نیز لباس بازیگری پوشاند و به عنوان اولین خواننده زنِ ایرانیِ ارمنی در دوران معاصر، نقش به‌سزایی در اعتلای این هنر داشت. آقابابوف بین سال‌های ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۰ در بسیاری از نمایشنامه‌هایی که در تئاترهای مختلف تهران روی صحنه آورده می‌شدند، نقش‌آفرینی کرد و به عنوان خواننده اپرت‌هایی به زبان فارسی نیز بر صحنه رفت.


آقابابوف که تحصیلات خود را در رشته‌های آواز، باله و نمایش در کنسرواتوار شارلتنبورگ برلین، کنسرواتورهای سلطنتی مسکو، رم و پاریس به اتمام رسانده بود در سال ۱۲۹۵ «جمعیت نمایشی مادام پری آقابابوف» را تهران تاسیس کرد. او در سال ۱۳۰۶ اپرت الهه جشن گلها را نوشت و در سال ۱۳۰۷ آن را به روی صحنه برد. موضوع این اپرت داستانی تخیلی درباره تحول طبیعت هنگام شروع فصل بهار و جشن گلهاست که با پذیرایی از ملکه گلها آغاز می‌شود و با رفتن ملکه گلها فصل پاییز فرا می‌رسد و گلها پراکنده می‌شوند. نقش ملکه گل را در این اپرت خود خانم آقابابوف بازی می‌کند. آقاباییان همچنین در سال ۱۳۰۷ سینما-تئاتر پری را در میدان مخبرالدوله تاسیس کرد. این سینما-تئاتر در سال ۱۳۰۹ تعطیل شد و فقط کار سینمای آن ادامه پیدا کرد.


از خوانندگان ارمنی تنها کسی که نامش در فهرست فارسی آمده، خانم «پری آقابابوف» است که در عرصه بازیگری تئاتر و هنر رقص و پانتومیم نیز شایستگی داشت و آن را در کنسرواتوارهای روسیه قبل از انقلاب اکتبر آموخته بود.


آقابابوف مدتی نیز با ارکستر مدرسه عالی موسیقی به سرپرستی کلنل «علینقی وزیری» کار کرد، اما از آنجا که طرز خوانندگی و لهجه او برای شنوندگان فارسی‌زبان کمی بیگانه بود، همکاری‌شان ادامه نیافت. در سال ۱۳۰۲ علینقی وزیری موسیقی را با تئاتر درهم آمیخت و با تاسیس «کلوپ موزیکال» در تهران با کمک چندی از هنرمندان از جمله «آقابابوف، لرتا، مادموازل بلینگ، مادموازل سیرانوش، غلامعلی فکری و فضل‌الله بایگان» و دیگران نمایشنامه‌هایی را اجرا کردند. این نمایشنامه‌ها شامل «گُل سرخ»، «خانم خوابند»، «تشک پرقو»، ‏«شوهر بدگمان» و «دایی کچل» بود که از آثار خود وزیری بودند و با موفقیت در شهرهای رشت و انزلی هم اجرا شدند.


اما از آنجا که طرز خوانندگی و لهجه او برای شنوندگان فارسی زبان کمی بیگانه بود (درست مثل آوازهای مادام لرتا همسر عبدالحسین نوشین که به همراه پیانوی حسین استوار در صفحات Columbia ضبط شده است)، همکاریشان ادامه نیافت. خانم آقابابوف چند نمایشنامه قفقازی از جمله افسانه عشق (۱۳۰۶)، اصلی و کرم (۱۳۰۷) و کمربند سحرآمیز (۱۳۰۸) را نیز اجرا کرد.


او در سال‌های ۱۳۰۰-۱۳۲۰ در تهران شهرت و محبوبیت فوق‌العاده داشت؛ ولی از آن به بعد خبری از او و خانواده‌اش در دست نیست. در برخی منابع سال‌مرگ وی ۱۳۵۸ نوشته شده است و در هیچ منبعی به محل دفن وی اشاره نشده است.

تیر ۰۷، ۱۴۰۰

علیرغم شیوع ویروس کرونا؛ عدم رعایت شرایط قرنطینه در زندان لاکان رشت



در پی انتقال ۹ زندانی زن ورودی جدید به قرنطینه بند زنان زندان لاکان رشت، ۱۵ تن از ساکنان قرنطینه این بند پیش از پایان ایام قرنطینه به بند عمومی منتقل شدند. این اقدام مسئولان زندان، در حالی است که مدت قرنطینه زندانیان جدید الورود دستکم در زمان شیوع کرونا باید به طور کامل سپری شود و این اقدام سلامت سایر زندانیان را به خطر انداخته است. همزمان با این موضوع و با وجود افزایش روزانه دما، تهویه هوای بند زنان طی روز دستکم ۸ ساعت خاموش بوده و عملا امکان استفاده از ماسک برای زندانیان وجود ندارد.

به گفته یک منبع مطلع، در پاسخ به اعتراض زندانیان به آنان گفته شده است که حتی در صورت آمدن ورودی‌های جدید دیگر، آن افراد نیز بدون قرنطینه مستقیما به بندهای عمومی فرستاده خواهند شد. همزمان با این موضوع و با وجود افزایش روزانه دما، تهویه هوای بند زنان طی روز دستکم ۸ ساعت خاموش بوده و عملا امکان استفاده از ماسک نیز در این شرایط پر مخاطره برای زندانیان وجود ندارد.

گفتنی است عدم رعایت قرنطینه برای زندانیان جدیدالورود در زندان لاکان رشت در حالی است که آتنا دائمی، فعال مدنی زندانی که در تاریخ ۲۶ اسفندماه ۹۹ از زندان اوین به این زندان تبعید شده بود به مدت ۲۳ روز در قرنطینه زندان لاکان رشت نگهداری شده بود.

وکیل فرزانه زیلابی: روی پرونده، تیک محرمانه بود/ صدور قرار جلب به دادرسی در مورد ۵ عنوان اتهامی



 ناصر زرافشان، وکیل فرزانه زیلابی از صدور قرار جلب به دادرسی در مورد ۵ عنوان اتهامی برای موکلش خبر داد و گفت “به دلیل اینکه روی پرونده، تیک محرمانه بوده، من و موکلم دسترسی به پرونده نداشته و اطلاعی از کم و کیف آن نداریم. کل گردش کار پرونده موکلم با مقررات قانون آئین دادرسی کیفری و مقررات قانونی همخوانی ندارد”. زرافشان در ادامه با اشاره اینکه قرار پیشین ناظر بر ممنوعیت شش ماهه زیلابی از اشتغال به حرفه وکالت نیز ظاهرا نقض شده، افزود “مبنای اطلاع ما از این موارد به صورت غیرمستقیم از برخی از آقایان قضات و یا اعلام شفاهی مدیردفتر شعبه درباره جلب به دادرسی بوده و هیچ یک از این موارد نه به من و نه به موکلم ابلاغ نشده است”. به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از امتداد، ناصر زرافشان، حقوقدان و یکی از وکلای فرزانه زیلابی، ضمن اشاره به وضعیت پرونده این وکیل کارگران هفت‌تپه، اظهار داشت: پرونده موکل من در حال حاضر در شعبه دوازده بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب اهواز قرار دارد. خانم زیلابی که برای پیگیری وضعیت پرونده به دفتر کل مراجعه کرده، عنوان کردند که دسترسی به پرونده نداشته و اطلاعی از کم و کیف آن ندارند. چرا که ظاهرا روی پرونده، تیک محرمانه بوده و تا زمانی که آن را برندارند، دفتر کل نیز در جریان قرار نمی‌گیرد. وی افزود: حسب اعلام شفاهی مدیر دفتر شعبه، نسبت به هر پنج فقره اتهام که قبلا مطرح شده بود، قرار جلب به دادرسی برای خانم زیلابی صادر شده و من در کمال تعجب درک نمی‌کنم که اساسا، مبنای این اقدامات چیست! در مورد عناوین اتهامی عضویت در گروه‌های معاند، اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم علیه نظام، فعالیت تبلیغی و توهین به رهبری که قرار جلب به دادرسی برای آن‌ها صادر کردند، پرونده به شعبه دوم انقلاب اهواز ارجاع شده است. زرافشان، ادامه داد: در مورد پنجم(نشر اکاذیب) که خارج از صلاحیت دادگاه انقلاب است هم، پرونده برای تعیین شعبه به مجتمع قضائی قدس اهواز ارجاع شده است. همه این موارد، اطلاعات شفاهی است که من و موکلم از این و آن به دست آورده‌ایم. یعنی به رغم مصوبات قانونی، این قرارهای صادره به هیچ وجه، نه به موکل و نه به بنده ابلاغ نشده است. این حقوقدان در ادامه، اشاره‌ای نیز به قرار پیشین ناظر بر ممنوعیت شش ماهه زیلابی از اشتغال به حرفه وکالت داشت و خبر داد: قرار نظارت قضائی(بند پ ماده ۲۴۷) که قبلا در بازپرسی صادر شده بود نیز، ظاهرا نقض شده ولی همانگونه که گفتم؛ نه نقض قرار نظارت قضائی و نه صدور قرار جلب به دادرسی در مورد این پنج فقره اتهام که هیچ یک هم مبنای جدی ندارد، نه به من و نه به موکلم ابلاغ نشده است. این وکیل دادگستری، تصریح کرد: مبنای اطلاع ما از این موارد به صورت غیرمستقیم از برخی از آقایان قضات و یا اعلام شفاهی مدیردفتر شعبه درباره جلب به دادرسی بوده است. کل گردش کار پرونده با مقررات قانون آئین دادرسی کیفری و مقررات قانونی همخوانی ندارد. حق دفاع که طبیعی‌ترین حق یک متهم در پرونده بوده، سلب و نقض شده است. وی ادامه داد: چرا که در مراجعه موکل من برای مطالعه پرونده جهت تدارک دفاع، حتی این اجازه را هم به او نداده‌اند و این اقدام به هیچ عنوان قانونی نیست. زرافشان همچنین، خاطرنشان کرد: مهم‌ترین مسئله در حال حاضر برای ما این است که مضمون این قرارها و استدلالی که در لغو آن قرار نظارت قضائی بوده را به عنوان یک حق طبیعی بدانیم. والا، اصلا کل دادرسی بی معنا خواهد شد. وقتی من به عنوان وکیل با گوش بسته و چشم بسته به دادگاه مراجعه کنم، اسم این کار، دادرسی نیست. طبعا اولین کار این است که تقلا کنیم که اساسا چه چیزی علیه موکل ما عنوان شده است. صرف مطرح کردن عنوان اتهامی، تفهیم اتهام نیست. تفهیم اتهام، یعنی ارائه دلایلی که موجب توجه اتهام به متهم بوده و هنوز هیچ اقدامی در این راستا صورت نگرفته است. وی در پایان نیز، تصریح کرد: به گمان من تا زمانی که به صورت محرمانه روی پرونده بحث می‌کنند، اصلا دادرسی در دادگاه معنا نخواهد داشت. حال در بازپرسی این اجازه داده شده تا یک مراحلی از پرونده، متهم به پرونده دسترسی نداشته باشد اما دادرسی در دادگاه به معنی تدارک حق دفاع بوده و چنین مسئله‌ای تا الان برای ما امکان‌پذیر نبوده است. گفتنی است، روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت‌ ماه، سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه با اعلام تشکیل پرونده قضایی علیه فرزانه زیلابی نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و با «دور جدید فشار» خواندن این اقدام، آن را محکوم و تاکید کردند که «سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه هرگونه پرونده‌سازی برای خانم فرزانه زیلابی وکیل پایه یک دادگستری، وکیل کارگران هفت‌تپه را محکوم کرده و خواهان پایان دادن به این روند نخ‌نما شده است.» روز شنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه، جلسه بازپرسی فرزانه زیلابی، در دادسرای اهواز برگزار شد. ناصر زرافشان، وکیل خانم زیلابی ضمن بیان اینکه موکلم، تاوان دفاع از کارگران هفت‌تپه را می‌پردازد گفته بود که “بازپرس پرونده علاوه بر صدور قرار کفالت، برای موکلش ۶ ماه منع اشتغال به حرفه وکالت صادر کرده است”.

آرام فتحی و ثریا حق‌ دوست با تودیع قرار وثیقه آزاد شدند

 


امروز دوشنبه ۷ تیرماه، آرام فتحی و ثریا حق‌دوست، دو شهروند بازداشتی اهل شهرستان مریوان با تودیع قرار وثیقه آزاد شدند. این شهروندان روز پنج‌شنبه ۲۷ خردادماه، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. خانم حق دوست پس از بازداشت به زندان سنندج و آقای فتحی به زندان مریوان منتقل شد.

بر اساس این گزارش، آزادی این شهروندان با تودیع قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی صورت گرفته است.


تا لحظه تنظیم این گزارش، از اتهامات مطروحه علیه این شهروندان اطلاعی در دسترس نیست.


ثریا حق دوست شهروند اهل شهرستان مریوان، روز پنج‌شنبه ۲۷ خردادماه امسال توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان سنندج منتقل شد.


همزمان آرام فتحی دیگر شهروند بازداشتی اهل شهرستان مریوان نیز، توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت و پس از مدتی به زندان این شهرستان منتقل شد. 


آرام فتحی پیش از این نیز سابقه بازداشت و محکومیت دارد.

انتشار اولین فایل صوتی مادر بابک و آرزو خرمدین از زندان؛ قربانی بودم / صدا

  سر می برد، در یک پیام صوتی که به دست هرانا رسیده است، از سالهای طولانی آزار و اذیت و تجاوز زناشویی به خود توسط اکبر خرمدین، همسرش خبر داده است. خانم موسوی همچنین به عنوان نخستین پیام عمومی خود به چند دهه رفتارهای خوفناک همسر خود اشاره کرده و شایعات پیشین در خصوص آزار جنسی و تجاوز به دخترش -آرزو خرمدین- را تایید کرده است.


ایران موسوی، مادر بابک و آرزو خرمدین در یک پیام صوتی از زندان، از جزییات شرایط حاکم بر خانواده و نقش پدر خانواده در این وضعیت پرده برداشته است.


خانم موسوی به عنوان نخستین پیام عمومی خود در این صوت، ضمن بیان ترس از همسرش، شایعات پیشین در خصوص آزار جنسی و تجاوز به آرزو خرمدین توسط پدر او را تایید کرده است.

ایران موسوی در این پیام صوتی تصریح می‌کند که در کودکی به ازدواج اجباری همسرش درآمده و بارها قربانی خشونت او شده است. به گفته وی اکبر خرمدین او را زندانی کرده و فرزندانش را به قتل رسانده است.

این شهروند همچنین از بدرفتاری سایر زندانیان با خود درون بند مشاوره ۲ زندان قرچک ورامین (شهرری) نیز خبر می دهد. مسئله ای که وضعیت حبس و تحمل آن را برای او دو چندان مشکل ساخته است.

گفته می‌شود که این زندانی علیرغم کهولت سن، با اجبار سایر زندانیان مجبور به کف خوابی شده است و از آزار کلامی و زورگویی برخی از زندانیان نیز رنج می برد.


چندی پیش قتل” بابک خرمدین “، خواهر و دامادشان در صدر اخبار حوادث قرار گرفت و ماجرا از این قرار بود که ۲۶ اردیبهشت ماه تکه‌های بدن یک مرد در سطل زباله‌ای واقع در فاز سه شهرک اکباتان کشف شد، خبرکشف این جسد در رسانه ها منتشر و ساعتی بعد مشخص شد جسد مثله شده متعلق به “بابک خرمدین” کارگردان سینمایی است.


زمانی که کارگر ضایعاتی، محل کشف جسد مثله شده را به مأموران پلیس نشان داد، مأموران پلیس با بررسی دوربین‌های مدار بسته توانستند ماشینی را که این جسد با آن منتقل شده بود، شناسایی کنند و با شناسایی صاحب خودرو یعنی “اکبر خرمدین” پدر “بابک”، به منزل آنها رفته و در حمام خانه با لکه‌های خون مواجه شدند، مأموران پدر و مادر بابک را به عنوان اولین مظنونان قتل بازداشت کردند.


هنوز ساعتی از بازداشت پدر و مادر “بابک خرمدین” نگذشته بود که آنها به قتل “بابک خرمدین” اعتراف کردند.


بعد از اعترافات هولناک پدر “بابک خرمدین” به قتل او، مثله کردن و اختفای جسد با کمک همسرش، معمایی جدیدی مطرح شد که ناپدید شدن ناگهانی خواهر بابک بود.


پدر “بابک خرمدین” که در پرونده قتل فجیع پسرش دستگیر شده بود، پس از ۳ روز پرده از ۲ جنایت دیگر برداشت و به قتل دختر و دامادش اعتراف کرد


انعکاس وسیع خبر قتل کارگردان ۴۷ ساله سینمای ایران، با واکنش‌های متفاوتی از سوی افکار عمومی و کاربران فضای مجازی همراه بود و قتل فجیع «بابک خرمدین» به دست پدر و مادر، جامعه را در بهت، حیرت و ترس فرو برد.


این پرونده کماکان در دست دادرسی است و متهمان آن در زندان به سر می برند.

تیر ۰۱، ۱۴۰۰

گزارشی از آخرین وضعیت نرگس ادیبی در زندان اوین

 


نرگس ادیبی، زندانی سیاسی که دوران محکومیت ۳ سال و شش ماهه خود را در بند زنان زندان اوین سپری می‌کند، علیرغم مشکلات پزشکی متعدد از اعزام به مرخصی درمانی محروم مانده است. وی تیرماه سال گذشته پس از حضور در واحد اجرای احکام دادسرای اوین بازداشت و جهت اجرای حکم به زندان منتقل شده بود.


نرگس ادیبی، زندانی سیاسی دوران محکومیت ۳ سال و شش ماهه خود را در بند زنان زندان اوین سپری می‌کند.


علیرغم ابتلای خانم ادیبی به بیماری هایی از جمله برونشیت و آسم و همچنین مشکلات پزشکی دیگر از جمله درد شدید مفاصل با اعزام او به مرخصی درمانی مخالفت شده است.

خانم ادیبی پیشتر در تاریخ ۲۰ تیرماه ۹۶ توسط ماموران وزارت اطلاعات در تهران بازداشت و به بازداشتگاه این نهاد موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. وی در تاریخ ۱۰ مردادماه با پایان مراحل بازجویی و تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.


در تاریخ ۸ آبان‎ماه همان سال نرگس ادیبی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ماشاالله احمدزاده از بابت اتهامات اجتماع و تبانی، توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام، مجموعا به ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد.


این حکم در تاریخ ۲ اردیبهشت ۹۹ توسط شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ریاست قاضی بابایی به ۳ سال و ۶ ماه حبس تعزیری تقلیل یافت.


وی نهایتا تیرماه سال گذشته پس از حضور در شعبه ۱ واحد اجرای احکام دادسرای اوین به ریاست قاضی محمدمهدی براعه بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.


نرگس ادیبی، فرزند حسین، ۵۸ ساله و مادر دو فرزند است.

زندان ارومیه؛ صفیه مامش‌ پور با تودیع وثیقه آزاد شد



 صفیه مامش پور شهروند بازداشتی اهل پیرانشهر با تودیع قرار وثیقه از زندان ارومیه آزاد شد. وی در تاریخ ۱ اردیبهشت‌ماه، پس از احضار به اطلاعات سپاه بازداشت و ابتدا به بازداشتگاه این نهاد امنیتی در ارومیه و طی روزهای اخیر به زندان این شهر منتقل شد.


بر اساس این گزارش، آزادی خانم مامش پور با تودیع قرار وثیقه صورت گرفته است.


صفیه مامش‌پور روز چهارشنبه یکم اردیبهشت‌ماه امسال، پس از احضار به اطلاعات سپاه بازداشت و جهت انجام مراحل بازجویی به بازداشتگاه این نهاد امنیتی در شهرستان ارومیه منتقل شد.


وی پس از مدتی از بازداشتگاه اطلاعات سپاه در ارومیه به زندان این شهر منتقل شد.

خرداد ۳۱، ۱۴۰۰

صفیه ماموشی‌پو و گلاله مرادی به زندان مرکزی ارومیه منتقل شدند



دو زن اهل شهرستان پیرانشهر پس از بیش از ۴۵ روز بازداشت به زندان مرکزی ارومیه منتقل شدند.صفیه ماموشی‌پو و گلاله مرادی به زندان مرکزی ارومیه منتقل شدند


طی روزهای اخیر هر یک از صفیه ماموشی‌پو و گلاله مرادی هر دو اهل پیرانشهر پس از ۱۴ روز نگهداری در بند قرنطینه زندان مرکزی ارومیه به بند زنان این زندان منتقل شده‌اند.


به گفته یک منبع مطلع از زندان ارومیه، این دو زن در مدت بازداشت در بازداشتگاه اطلاعات سپاه ارومیه به شدت مورد شکنجه قرار گرفته‌اند.


صفیه ماموشی‌پو ۴۸ ساله و گلاله مرادی ۴۷ ، همسر و مادر داماد عثمان حاجی‌حسینی از کادرهای سپاه پاسداران هستند که شامگاه جمعه ۲۷ فروردین (۱۶ آوریل) در جاده زیویه از توابع پیرانشهر به رگبار بسته شد و پس از چند ساعت گروه “عقاب‌های زاگروس” مسئولیت کشته شدن وی را بر عهده گرفت و این دو در همین رابطه بازداشت شده‌اند.


گلاله مرادی روز شنبه ٢٨ فروردین ۱۴۰۰ (۱۷ آوریل ۲۰۲۱) و صفیه ماموشی‌پور روز چهارشنبه ۱ اردیبهشت ( ۲۱ آوریل) توسط نیروهای اطلاعات سپاه پیرانشهر بازداشت و به ارومیه منتقل شده بودند.


گفتنیست که دو فرزند گلاله مرادی نیز به نام‌های طاهر بزازی (داماد عثمان حاجی‌حسینی) و متین بزازی ۱۴ ساله نیز در همین رابطه بازداشت شده بودند که آنها پس از چندی آزاد شدند.

زنان ورزشکار، از تزئین انتخابات تا حسرت تاجیکستان

 


آتوسا ایرانمهر، شهروندخبرنگار، تهران  


انتخابات ریاست‌جمهوری به پایان رسید و احتمالا دیگر نشانی از آن دختران موتورسوار که با عکس «ابراهیم رئیسی» نامزد تندروی ریاست‌جمهوری در ستادهای انتخاباتی‌اش حاضر بودند، وجود نخواهد داشت.


در روزهایی که دختران موتورسوار با حجاب‌هایی که در جمهوری اسلامی متعارف نیست، برای ابراهیم رئیسی تبلیغ می‌کردند، «شهرزاد نظیفی»، شهروند بهایی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد.


استفاده ابزاری از زنان موتورسوار و یا دختران «شل حجاب» عادت مرسوم در انتخابات جمهوری اسلامی است.


اگر در ادوار گذشته، نامزدهای اصلاح‌طلب از دختران و آزادی‌های موقت‌ آن‌ها به عنوان ابزاری برای جلب رای عمومی استفاده می‌کردند، این بار این صحنه‌آرایی مصنوعی، برای نامزد اصول‌گرایان یعنی رییس قوه قضاییه و تولیت سابق آستان قدس رضوی انجام شد.


تبعیض مستدام


خرداد ۱۴۰۰ تیم ملی فوتبال زنان ایران پس از دو سال دوری از تمامی رقابت‌های رسمی و دوستانه دوباره شکل گرفت.


فدراسیون جدید ۵۰ روز پس از آغاز فعالیتش دو اقدام ویژه برای زنان داشت؛ پرداخت پاداش قهرمانی تیم ملی فوتسال زنان و تشکیل مجدد تیم‌های ملی در رده‌های مختلف سنی فوتبال زنان.


انتخاب «مریم ایراندوست» پس از پرونده‌سازی‌های غیرورزشی سال ۱۳۹۳ که کمیته انضباطی ۶۰ نفر از اهالی فوتبال زنان را از شغل‌ خود تعلیق یا برکنار کرد، به معنای آغاز دورانی جدید بود.


«شهره موسوی» نایب‌رییس فدراسیون زنان تاکید می‌کند که نگاه رییس فدراسیون به کمیته زنان، تفاوتی با نگاهش به فوتبال مردان ندارد. البته خودش هم واقف است که چنین تعارفاتی را حتی شخص «شهاب‌الدین عزیزی خادم» رییس این فدراسیون جدی نخواهد گرفت.


تبعیض بین زن و مرد در ایران، متاثر از احکام دینی، امور سیاسی و مسائل فرهنگی و حتی گاهی قوانین خودنوشته شرعی مانند ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه‌ها، چنان عمیق و ریشه‌دار است که کسی انتظار نخواهد داشت تا زمان مستدام بودن سایه نظام جمهوری اسلامی بر سر ورزش و با تغییر یک رییس فدراسیون اوضاع تغییر کند.


همان پرداخت پاداش فوتسال زنان، با تاخیر سه ساله و اخذ مالیات صورت گرفت. مقایسه کنید با تیم ملی فوتبال مردان ایران که بعد از غلبه بر هنگ‌کنگ و کامبوج و پیروزی مقابل عراق و بحرین، به محض بازگشت به ایران مورد استقبال مقامات دولتی و ورزشی قرار گرفتند و پاداش‌ آن‌ها به سرعت پرداخت شد.


مجموع پاداش مردان برای صعود از گروه خود، سوای پاداش ویژه‌‌ای که دولت وعده‌اش را داده، نفری ۲۸۰ میلیون تومان بود. زنان فوتسال برای قهرمانی آسیا، کمتر از بیست میلیون نصیب‌شان شد، آن‌هم با سه سال تاخیر.


دولت روحانی، بالا رفتن محدودیت‌ها در ورزش زنان


یکی دیگر از معضلات ورزش زنان ایران سانسور مداوم، حتی با رعایت کامل پوشش‌های اسلامی مورد نظر حاکمیت است. زنان با پوشش اجباری و مورد تایید جمهوری اسلامی بازی می‌کنند.


حتی اجازه ندارند آستین پیراهن خود را کمی بالا بزنند، یا عرق پیشانی‌ خود را خشک کنند. با این حال باز هم پخش بازی‌های آن‌ها در رسانه به اصطلاح ملی، ممنوع است.


«حسن روحانی» سال ۱۳۹۶ در تبلیغات انتخاباتی دور دوم ریاست‌جمهوری خود، هنگام سخنرانی تبلیغاتی در سالن دوازده هزارنفری آزادی، برای جلب رای زنانی که در ورزشگاه حاضر شده بودند، وعده باز شدن درهای ورزشگاه‌ها برای تماشای مسابقات فوتبال را داد.


روحانی و دولت او نه تنها دری را به روی زنان باز نکردند، بلکه درهای بیشتری را هم به روی‌ آن‌ها بستند.


این بار در دولت حسن روحانی بود که ورود مردان (خانواده ورزشکاران) به سالن‌های ورزشی زنان و مسابقاتی که با پوشش کامل اسلامی برگزار می‌شد ممنوع شد. این محدودیت‌ها، شامل حامیان مالی و مدیران تیم‌ها، همچنین عکاسان و خبرنگاران هم می‌شد.


این در حالی است که تا پیش از دور دوم ریاست‌جمهوری حسن روحانی، مردان وارد ورزشگاه‌های محل برگزاری بازی‌های زنان می‌شدند.


در نخستین دوره‌های لیگ برتر فوتبال زنان پس از انقلاب، تعداد تماشاگران مرد یک بازی در لیگ زنان بیشتر از تعداد زنان بود. به دلیل اینکه آن زمان به خاطر سال‌ها تبعیض جنسیتی جمهوری اسلامی، فوتبال ورزشی صرفا مردانه بود. مردان این رشته را می‌شناختند و به تماشای آن می‌نشستند.


عقب ماندن از تاجیکستان


تیم ملی فوتبال زنان برای انجام دو دیدار دوستانه راهی بلاروس شد. در بازی اول ۶ بر صفر از بلاروس و در بازی دوم ۵ بر صفر از ازبکستان شکست خورد.


نتایج عجیب بود و شکست‌ها سنگین. اما مریم ایراندوست سرمربی تیم زنان پس از پایان این تورنمنت به نکته جالبی اشاره کرد. او گفت: «موقعی که فیلم بازی بلاروس را برای آنالیز تماشا می‌کردیم، کیفیت تصویر را که دیدیم، گفتم ما بازی‌ نکرده ۷ بر صفر عقبیم.»


اشاره او به کیفیت بالای تصویربرداری در این بازی‌ها بود.


حقیقتی انکارناپذیر در صحبت‌های سرمربی تیم ملی زنان وجود دارد. او این موضوع را به عنوان نمادی برای تبعیض جنسیتی در فوتبال ایران مطرح کرد. وقتی فوتبال زنان هرگز از تلویزیون ایران پخش نمی‌شود، یعنی از ابتدایی‌ترین حق که دیده شدن است، محروم است.


تصاویری که در فوتبال زنان ایران برای آنالیز استفاده می‌شود، با فیلم‌های HD بلاروس فرق دارد. آنالیز فوتبال زنان در ایران با ساده‌ترین دوربین‌ها و حتی با تلفن همراه ضبط می‌شود.


هم‌زمان با تیم ملی بزرگسالان، تیم جوانان هم راهی تاجیکستان شد و در تورنمنت آسیای مرکزی موسوم به کافا شرکت کرد. دختران زیر ۱۹ سال ایران با نمایش زیبای خود تحسین ناظران را برانگیختند.


اما صداوسیما هیچ یک از بازی‌های این تیم را نشان نداد. فوتبال زنان ایران اگر آمریکا را هم ببرد، صداوسیمای متحجر جمهوری اسلامی پخش نمی‌کند.


هم‌زمان با پخش نشدن تصاویر دختران جوان فوتبالیست ایران، صداوسیما برنامه‌هایی از مقام زن، حقوق زن، کرامت زن، جایگاه زن در اسلام، و نقش زن در خانواده را روی آنتن می‌برد.


شبکه فوتبال تاجیکستان با گزارشگری که دائما نمایش فوق‌العاده دختران ایرانی را تحسین می‌کرد، تمام دیدارها را پوشش داد. ضمن اینکه امکان پخش زنده دیدارها در یک سایت تاجیکی نیز فراهم شد تا علاقه‌مندان به راحتی بتوانند بازی‌ها را تماشا کنند.

قتل ۵ زن در غرب کشور طی ماه های اخیر؛ درصد بالایی از قتل های ناموسی خودکشی اعلام می شود



 یکی از اعضای شورای شهر سردشت از احتمال “ناموسی” بودن قتل ۵ زن توسط اعضای خانواده خود طی ماه های گذشته در استان‌های غربی کشور خبر داد. به گفته او، آمار خودکشی‌ها در سردشت اعلام نمی‌شود و برخی خانواده‌ها زنان و دختران‌شان را به دلایل مختلف که بیشترش ناموسی است به قتل می‌رسانند اما آن را خودکشی اعلام می‌کنند.

چندین قتل در استان‌های غربی کشور اتفاق افتاد که ۵ مورد آن خشونت خانوادگی و همه مقتولان زن بودند.


فتاح‌پور عضو شورای شهر سردشت با بیان اینکه متاسفانه در این شهرستان خشونت علیه زنان و کودکان بسیار زیاد است، گفت: برای تأمین امنیت این افراد از دادگاه درخواست مجوز دفتر قانون حمایت از زنان و کودکان کردم. بارها در طول ۸ سال خدمتم در شورا و در مدتی که مشاور فرماندار بودم برای راه اندازی چنین مکانی پیگیری کردم اما تا کنون به نتیجه نرسیدم.


فتاح‌پور با اشاره به اینکه اغلب زنان سردشتی از امنیت برخوردار نیستند، افزود: با راه اندازی دفتر قانون حمایت از زنان و کودکان زیر نظر دادگستری شهرستان سردشت این امکان وجود دارد که وقتی زنی از ترس جانش به آنجا پناه می‌برد مشاور حقوقی، اجتماعی و خانوادگی می‌گیرد، حتی خانواده‌های این زنان نیز احضار و مشاوره می‌شوند و در صورت به خطر افتادن جانشان آن‌ها را به مکان‌های امن منتقل می‌کنند.


وی عنوان کرد: بر اساس گفته‌های اقوام زنان سردشتی وقتی آنان از سوی خانواده‌شان مورد تهدید جانی قرار می‌گیرند جای امنی برای پناه بردن ندارند و مراکزی نیست که به این افراد در این مورد مشاوره دهد و یا کمک کند. در قتل‌های ناموسی این که خانواده‌ها به نوعی مقصرند یک بخش قضیه است اما بخش دیگر این موضوع به مسئولان مربوط می‌شود که برای این بی‌پناهان هیچ خدماتی که از آنان حفاظت کند وجود ندارد.


عضو شورای شهر سردشت ادامه داد: البته متولی این موضوع اداره بهزیستی است. هرچند اورژانس اجتماعی داریم اما وقتی امکانات نداشته باشد از دستش کاری برنمی‌آید.


فتاح‌پور با بیان اینکه متاسفانه در سردشت مشکلات ما به اوج رسیده، افزود: احتمال اینکه پنج قتل اخیری که در استان‌های غربی کشور اتفاق افتاده، ناموسی باشد هست. بنابراین اگر خانه‌های امنی برای زنان باشد که هنگام خشونت‌های خانوادگی بتوانند به آنجا پناه ببرد، وجود داشته باشد ممکن است عصبانیت اطرافیان‌شان فروکش کرده و جلوی یک قتل گرفته شود.


وی اظهار داشت: زنان سردشتی امروز حق‌شان را می‌خواهند. خانواده‌هایی که دخترانشان را به قتل می‌رسانند باید به دادگاه و وجدان عمومی ثابت کنند که موضوع ناموسی بوده است. متاسفانه مدتی است موضوع به قتل رساندن زنان در سردشت به امری کاملا عادی تبدیل شده، هر چند نمی‌توانم بپذیرم که دلایل همه قتل‌ها ناموسی باشد.


دولت‌ها به فکر مشکلات زنان سردشتی نیستند

او تصریح کرد: اگر امکانات امنیتی، مشاوره‌ای و شغلی که ما در شهرستان سردشت برای زنان‌مان نداریم، فراهم باشد هیچ زنی به قتل نمی‌رسد و زنان با غیرت و با شرف ما آبرومندانه برای سیر کردن شکم فرزندانشان کار و تلاش خواهند کرد و فرزندانشان را بزرگ می‌کنند. هیچ دولت و مسئولی تاکنون آنطور که باید به فکر زنان منطقه نبوده و نیست. چرا دولت‌های ما چه در گذشته و چه در زمان حاضر به فکر زنان سردشتی نیستند؟ چرا دلیل این همه قتل ناموسی، خودکشی، بیماری‌های اعصاب و روان زنان را مورد بررسی قرار نمی‌دهند؟


قتل‌های ناموسی که خودکشی اعلام می‌شوند

فتاح‌پور با بیان اینکه درد زنان ما زیاد است، ادامه داد: آمار خودکشی‌ها در سردشت اصلا اعلام نمی‌شود. متاسفانه برخی خانواده‌ها زنان و دختران‌شان را به دلایل مختلف که بیشترش ناموسی است به قتل می‌رسانند اما آن را خودکشی اعلام می‌کنند. برادری خواهرش را به قتل می‌رساند و پدر خانواده حتی اجازه نمی‌دهد که پسرش یک شب بازداشت و زندانی شود. بلافاصله رضایت می‌دهد مادر خانواده هم در اینگونه موارد هیچگونه اجازه و اختیاری ندارد و حتی نمی‌تواند در مورد قتل جگر گوشه‌اش اظهارنظر کند. متاسفانه مسئولان هم که مدام شعارهایی مبنی بر رفع آسیب‌های اجتماعی می‌دهند در عمل هیچگونه اقدامی نمی‌کنند.


وی خاطرنشان کرد: جلوی در شهرداری سردشت سال گذشته خانواده یک زن او را با اسلحه به قتل می‌رسانند و بی‌سر و صدا پیکرش را در روستایی به خاک می‌سپارند و قاتل را فراری می‌دهند. یا قبل‌تر از آن‌هم یک زن توسط خانواده‌اش با چاقو در منزل به قتل رسید. اینها همه نمونه‌هایی از خشونت است که باید برای آن‌ها فکر اساسی شود. در مواردی هم زنان توسط خانواده‌شان حلق آویز شده اما در بین مردم خودکشی اعلام می‌شود، که جای نگرانی دارد.


فتاح‌پور عنوان کرد: اگر پرونده این افراد به دقت مورد بررسی قرار گیرد، می بینیم که بیشتر این قتل‌ها ناموسی نیست و بر اثر سوءتفاهم رخ می‌دهد. به طور مثال شاید آمار و تلفن‌هایی که درباره این زنان به خانواده‌های‌شان می‌دهند از روی دشمنی باشد. اصلا شاید فردی که به برادری می‌گوید خواهرش را با شخصی در فلان مکان دیده با این زن یا خانواده‌اش خصومتی دارد. برادر و پدر هم بدون هیچگونه اثباتی خواهر یا دخترشان را به قتل می‌رسانند.


به زنان سردشتی هیچگونه خدماتی ارائه نمی‌شود

فتاح‌پور ادامه داد: مدام برای موضوع آسیب‌های اجتماعی مسئولان جلسه می‌گذارند که هیچ نتیجه‌ای ندارد. به تازگی اصلا در این جلسات شرکت نمی‌کنم چراکه در این جلسات فقط حرف زده می‌شود ولی هیچگونه عملی در کار نیست. سردشت به موضوعات تئوری نیاز ندارد. شهر ما عمل می‌خواهد.


عضو شورای شهر سردشت در پایان افزود: بعد از انقلاب برای زنان سردشتی هیچگونه خدماتی ارائه نشده است. بیشتر زنان این شهرستان به دلیل تاثیرات بمباران شیمیایی و تاثیرات گاز خردل، دچار افسردگی و یا بیماری هستند که در مواردی نیز منجر به خودکشی می‌شود. هنوز این شهرستان پارکی برای بانوان ندارد اصلا مکانی را به عنوان اینکه بانوان بتوانند به راحتی در آنجا تفریح کنند، وجود ندارد.

رای آوردن ۴ زن در انتخابات شورای شهر بوکان



 نتایج انتخابات ششمین دوره شورای شهر در شهرستان بوکان استان آذربایجان غربی توجه رسانه‌ها را به خود جلب کرده است.


به گزارش روزنامه هفت صبح، از بین ۷ نماینده‌ای که در انتخابات روز جمعه ۲۸ خرداد وارد شورای شهر بوکان شدند ۳ نفر زن هستند.


در این انتخابات ژٰیلا عبدی رای اول را به دست‌ آورده است و گلاویژ حسنی و پخشان سلیمی نیز به عنوان نفر ششم و هفتم وارد شورای شهر بوکان شده‌اند.


همچنین، یک زن دیگر جایگاه هشتم را در این انتخابات به دست آورده است و به این ترتیب به عضو علی‌البدل شورا تلقی خواهد شد.


روزنامه هفت صبح درباره سوابق ۳ زن راه یافته به شورای شهر بوکان نوشته است که ژیلا عبدی در دانشگاه درس حقوق خوانده اما وکیل نیست. او با دو هزار و ۷۰۰ رای نفر اول شهر بوکان شده است. 


گلاویژ حسنی وکیل دادگستری است و در دور اول بررسی‌ها رد صلاحیت شده بود و در این انتخابات توانست دو هزار و ۴۷ رای جمع کند.


 پخشان سلیمی هم استاد دانشگاه آزاد و دبیر علوم اجتماعی است و تنها چهار رای از گلاویژ حسنی کمتر به دست آورد.


انتخابات ششمین دوره شوراهای شهر و روستا همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد اما مانند این انتخابات با بی تفاوتی گسترده شهروندان روبرو شد.


در برخی شهرستان‌ها، از جمله کرج در استان البرز آرای باطله رتبه اول را در این انتخابات کسب کردند.

ثریا حقدوست فعال مدنی اهل مریوان بازداشت و به سنندج منتقل شد



 یکی از فعالین مدنی زن اهل مریوان چهار روز پیش توسط نهادهای امنیتی بازداشت و به سنندج منتقل شده است.


ثریا حقدوست، فعال مدنی و از اعضای تشکل مردم نهاد “خانه انسان” مریوان توسط نیروهای اداره اطلاعات این شهر بازداشت شده است.


به گفته یک منبع مطلع، ثریا حقدوست در خیابان توسط نیروهای اداره اطلاعات بازداشت شده و پس از بازداشت به کانون اصلاح و تربیت سنندج منتقل شده است.


با گذشت چهار روز از بازداشت این فعال مدنی پیگیری‌های خانواده‌اش برای مطلع شدن از سرنوشت وی بی نتیجه مانده و اتهامات مطروحه علیه وی نیز نامشخص است.

خرداد ۲۶، ۱۴۰۰

افزایش محکومیت رقیه بیگدلی در پی عدم معرفی جهت اجرای حکم تبعید



 مدت اقامت اجباری رقیه بیگدلی، شهروند ساکن کرج و یکی از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری دیماه ۹۸ توسط شعبه ۷ واحد اجرای احکام دادسرای کرج به ۲ سال و ۸ ماه افزایش یافت. این افزایش محکومیت در پی عدم معرفی خانم بیگدلی جهت اجرای حکم صورت گرفته است. او پیشتر توسط دادگاه انقلاب کرج به ۵ سال حبس تعلیقی و ۲ سال اقامت اجباری در زنجان محکوم شد. این حکم در مرحله تجدیدنظر به ۲ سال حبس تعلیقی و ۲ سال تبعید تقلیل یافت.


مدت اقامت اجباری رقیه بیگدلی، شهروند ساکن کرج و یکی از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری دیماه ۹۸ توسط شعبه ۷ واحد اجرای احکام دادسرای کرج افزایش یافت.


بر اساس این حکم که توسط شعبه ۷ واحد اجرای احکام دادسرای کرج به ریاست قاضی سیدمحمدجواد طباطبایی فرد به نیابت قضایی از شعبه ۱ واحد اجرای احکام زنجان صادر و به وی ابلاغ شده است، مدت اقامت اجباری رقیه بیگدلی به میزان یک سوم افزایش یافته است.

این امر در پی عدم معرفی این شهروند جهت اجرای حکم صورت گرفته است.


خانم بیگدلی در تاریخ ۲۱ دیماه ۹۸ توسط نیروهای امنیتی همراه با ضرب و شتم در فلکه سوم گوهردشت کرج بازداشت و به بازداشتگاه پلیس امنیت واقع در خیابان نبوت منتقل شد. وی ابتدا مشکوک به ضربه مغزی تشخیص داده شد و به همین دلیل به بیمارستان منتقل شد. این شهروند مجددا صبح روز یکشنبه ۲۲ دیماه به بازداشتگاه امنیت بازگردانده شد و عصر همان روز به زندان کچوئی کرج منتقل شد. خانم بیگدلی پس از ۱۰ روز با تودیع قرار وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از زندان آزاد شد.


رقیه بیگدلی نهایتا تیرماه ۹۹ توسط شعبه ۱ دادگاه انقلاب کرج از بابت اتهام “عضویت در دسته و جمعیت معارض با امنیت کشور، اقدام تبلیغی علیه نظام و تحریک و اغوای دیگران به جنگ و کشتار به قصد بر هم زدن امنیت کشور” به ۵ سال حبس که ۴ سال و ۱۱ ماه آن به مدت ۵ سال به حالت تعلیق در آمده بود و ۲ سال تبعید به زنجان محکوم شد.

این حکم شهریورماه سال گذشته توسط شعبه ۶ دادگاه تجدیدنظر استان البرز به ریاست قاضی رحمان شعبانی و مستشاری رسول کرم پور، تایید شد. اما با استناد به ماده ۲ قانون کاهش مجازات، دوران محکومیت وی به ۲ سال حبس تقلیل یافت.

 وی در تاریخ ۱۱ آبان‌ماه ۹۹ توسط شعبه ۷ اجرای احکام کیفری دادسرای عمومی و انقلاب کرج اجرای حکم اقامت اجباری در شهرستان زنجان احضار شده بود.


رقیه بیگدلی، فرزند محمدعلی و شهروند ساکن کرج است.


در نخستین ساعات روز چهارشنبه ۱۸ دی ماه ۹۸، پرواز شماره ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین با ۱۷۶ سرنشین، توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران ساقط شد. صبح شنبه ۲۱ دی ماه، ستاد کل نیروهای مسلح با انتشار اطلاعیه‌ای ضمن تایید این واقعه مدعی شد که هدف گیری هواپیمای مسافربری غیرعمدی و ناشی از خطای عامل انسانی بوده است. این موضوع منجر به موجی از اعتراضات به خصوص در دانشگاه‌های مختلف کشور شد.

خرداد ۲۵، ۱۴۰۰

درسا دهقانی توسط نیروهای امنیتی شیراز بازداشت شد

 


یک شهروند بهایی ساکن شیراز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.


درسا دهقانی، عصر روز دوشنبه ۲۴ خرداد توسط نیروهای امنیتی در ایستگاه قطار شیراز بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.


نیروهای امنیتی پس از بازداشت این شهروند به محل سکونت او رفته و منزل او را مورد تفتیش قرار دادند. 

ماموران برخی از لوازم شخصی خانم دهقانی از جمله تلفن همراه، کتب، تصاویر و آثار بهایی را ضبط کردند.


تاکنون از نهاد بازداشت کننده، دلایل بازداشت و محل نگهداری این شهروند بهایی اطلاع دقیقی در دست نیست.

نامه آتنا دائمی از زندان رشت؛ انتخابات پیش روست، ما را تبعید کردند تا آنچه را که باید نگوییم



 آتنا دائمی، کنشگر مدنی، در زندان لاکان رشت، در اعتراض به تبعید زندانیان زن از زندان‌های تهران به سایر شهرستان‌ها پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، با نوشتن نامه‌ای واکنش نشان داده است. خانم دائمی در بخشی از این نامه می گوید “پس از آنکه تعداد زیادى از دوستان و هم بندیانم را به زندان‌هاى دیگر ایران تبعید کردند، مرا نیز به تبعیدگاه لاکان رشت منتقل کردند تا از بودن زنان فعال و پیشرو در کنار یکدیگر آن هم پیش از انتخابات ١۴٠٠ جلوگیرى کنند، غافل از اینکه با این قبیل اعمال عجولانه و کورکورانه پیش از هر چیز براى هر یک از ما تجربه‌اى مفید، خلق و ما را به اهدافمان نزدیکتر و در هر یک از شهرهاى ایران تکثیرمان کردند.” آتنا دائمی در تاریخ ۲۶ اسفندماه ۹۹ از زندان اوین به زندان لاکان رشت تبعید شد. وی از آذرماه ۹۵ تا پیش از تبعید، دوره محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین و بدون یک روز مرخصی سپری کرده است.


آتنا دائمی، کنشگر مدنی، در زندان لاکان رشت، در اعتراض به تبعید زندانیان زن فعال از زندان‌های تهران به سایر شهرستان‌ها پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، با نوشتن نامه‌ای واکنش نشان داده است.


در بخشی از این نامه آمده است: «در آستانه کمدى انتخاباتى دیگر شاهدیم که طبق معمول بازیگران و طنزپردازان ثابت این کمدى، با رنگ‌ها و اسم‌ها و شعارهاى گوناگون، اما با یک هدف که همان نجات و بقاى حکومت جمهورى اسلامى است وارد میدان شده اند و سعى در فریب افکار عمومى دارند.»


متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته در ادامه می آید:

«سال ٩٩، پس از آنکه تعداد زیادى از دوستان و هم بندیانم را به زندان‌هاى دیگر ایران تبعید کردند، مرا نیز به تبعیدگاه لاکان رشت منتقل کردند تا از بودن زنان فعال و پیشرو در کنار یکدیگر آن هم پیش از انتخابات ١۴٠٠ جلوگیرى کنند، غافل از اینکه با این قبیل اعمال عجولانه و کورکورانه پیش از هر چیز براى هر یک از ما تجربه‌اى مفید خلق و ما را به اهدافمان نزدیکتر و در هر یک از شهرهاى ایران تکثیرمان کردند!


طى سالیان گذشته من و خانواده‌ام شاهد بیشترین اعمال فشارها از سوى نهادهاى امنیتى (وزارت اطلاعات و سپاه) بوده‌ایم، همانگونه که در دىماه ٩٨ وقتى حین تحصن اعتراضی به کشتار بی امان آبان آن سال به مقر سپاه در اوین منتقل شدم، عمالشان اعتراف کردند که از سال ٩٣ تاکنون از هر راهى برای به قول خودشان “رام کردنم” استفاده کردند اما جز “افسار گسیختگى” بیشتر نتیجه‌ای عایدشان نشده!


از گزینه‌هاى عبث و باقى مانده‌شان گفتند که هزاران بار علیه افراد و گروه‌هاى مخالف خود به کار برده‌اند که از آن جمله ترور شخصیتى و حیثیتى و صدور و اجراى حکم شلاق و تبعید به شهرستان و در نهایت حذف فیزیکى بود که پاسخ‌هاى لازم را به آنها دادم و در اینجا نیز تاکید مى کنم که با هیچ یک از این شیوه‌هاى منسوخ نمی‌توانند مرا از راه مبارزه با ظلم و تلاش براى احقاق حقوق انسان‌ها بازدارند! در هر زندانى، آزادم چرا که هرگز نمى‌توانند افکارم را به زنجیر کشند! و تکرار مى کنم که تماشاى این ترس و سردرگمى در برابر زنان و مردان فعال در عرصه‌هاى گوناگون سیاسى، مدنى و عقیدتى برایم خوشایند است چرا که نشان دهنده‌ى ضعف روزافزون مدعیان قدرت است!


حال در آستانه‌ى کمدى انتخاباتى دیگر شاهدیم که طبق معمول بازیگران و طنزپردازان ثابت این کمدى، با رنگ‌ها و اسم‌ها و شعارهاى گوناگون، اما با یک هدف که همان نجات و بقاى حکومت جمهورى اسلامى است وارد میدان شده‌اند و سعى در فریب افکار عمومى دارند. اما بسیارى از مردم آگاهند که هر یک راى در صندوق‌ها، چه پر و چه خالى، تنها به معنای آری به تکرار تاریخ و سیاست‌های غیر انسانی ۴۲ ساله حکومت است و دوره‌های ۴ ساله‌ی ریاست جمهوری و انتخابات، تنها نمایشی دروغین از حضور و نقش مردم در سیاست است! من و دوستانم را به نقاط مختلف ایران تبعید کردند که آنچه را که باید نگوییم. اما من در کنار مردم به این انتخابات نمایشی نه خواهم گفت!


آتنا دائمی / خردادماه ۱۴۰۰/ زندان لاکان رشت.»


در ارتباط با نویسنده نامه گفتنی است؛ آتنا (فاطمه) دائمی در تاریخ ۲۹ مهر ۹۳ بازداشت در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۹۴ توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه از بابت اتهامات “اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری” به ۱۴ سال حبس محکوم شد. حکم وی توسط دادگاه تجدیدنظر به ۷ سال تقلیل یافت و نهایتا با اعمال ماده ۱۳۴، ۵ سال آن قابل اجرا بود. خانم دائمی نهایتا در بهمن‌ماه ۹۴ با تودیع قرار وثیقه تا پایان مراحل دادرسی از زندان آزاد شد. این زندانی سیاسی از آذرماه ۹۵ دوره محکومیت خود را آغاز کرد و سال ۹۷ زمانی که در حال سپری کردن دوران محکومیت خود در بند زنان زندان اوین بود، به همراه گلرخ ابراهیمی ایرایی با گشایش پرونده دیگری مواجه و نهایتا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری محکوم شد. دادگاه همچنین علاوه بر این هر یک از این دو شهروند را به ۲ سال محرومیت از عضویت در گروه ها و احزاب محکوم کرد. این حکم مدتی بعد در مرحله تجدید نظر بدون تشکیل جلسه دادگاه عینا تائید شد. با اعمال ماده ۱۳۴ مدت ۲ سال و ۱ ماه از این حبس برای هر یک از آنها قابل اجرا است.


خانم دائمی تیرماه ۹۹، از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس علیه او گشوده شده توسط شعبه ۲۴ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمدرضا عموزاد به ۲ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. این پرونده با شکایت وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه علیه وی گشوده شده بود. اسفندماه ۹۹ دیوان عالی کشور درخواست اعاده دادرسی وکلای آتنا دائمی را رد کرد. آتنا دائمی و اعضای خانواده او علاوه بر این نیز بارها با پرونده‌ها و فشارهای امنیتی و قضایی دیگر روبرو بوده اند. آتنا دائمی نهایتا ظهر روز سه‌شنبه ۲۶ اسفندماه ۹۹، با پابند و دستبند از زندان اوین خارج و ساعت ۸ شب از زندان اوین به زندان لاکان رشت تبعید شد.

آنیسا جعفری مهر و داریوش مرادی از اتهام انتسابی تبرئه شدند



 آنیسا جعفری مهر و داریوش مرادی، فعالین فرهنگی اهل اسلام آباد غرب، توسط دادگاه انقلاب این شهرستان از اتهام انتسابی تبرئه شدند. این افراد پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال ۹۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از مدتی با تودیع قرار آزاد شدند.


آنیسا جعفری مهر و داریوش مرادی، فعالین فرهنگی اهل اسلام آباد غرب، توسط دادگاه انقلاب این شهرستان از اتهام انتسابی تبرئه شدند.


بر اساس این حکم که توسط دادگاه انقلاب اسلام آباد غرب صادر شده است، آنیسا جعفری مهر و داریوش مرادی از اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام تبرئه شدند.

جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات این شهروندان در تاریخ ۸ خردادماه امسال در دادگاه انقلاب اسلام آباد غرب برگزار شده بود. جلسه رسیدگی به اتهامات این دو فعال فرهنگی نیز در تاریخ ۲۶ فروردین‌ماه امسال در شعبه دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب اسلام‌آباد غرب برگزار شده و این شهروندان از اتهام عضویت در یکی از گروه های مخالف نظام تبرئه شده بودند.


داریوش مرادی و آنیسا جعفری مهر پیشتر در تاریخ ۳ آذرماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند. ماموران در زمان بازداشت، ضمن بازرسی منزل، شماری از لوازم شخصی این افراد از جمله لپ‌‌تاپ، تلفن همراه و برخی از کتاب‌ها را ضبط کرده و با خود بردند. خانم جعفری مهر در تاریخ ۱۹ آذرماه با تودیع قرار وثیقه ۳۵۰ میلیون تومانی و آقای مرادی در تاریخ ۱۷ آذرماه با تودیع قرار کفالت به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شدند.


به گفته یک منبع مطلع بازداشت‌ این شهروندان توسط ماموران وزارت اطلاعات و با دستور دادستان اسلام آباد غرب صورت گرفته است.


آنیسا جعفری مهر و داریوش مرادی نهایتا در بهمن ماه سال گذشته جهت ارائه آخرین دفاع به دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب این شهرستان احضار شدند.


آنیسا جعفری مهر، ۲۷ ساله و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان‌شناسی دانشگاه کردستان و داریوش مرادی از نویسندگان سایت فرهنگی-ادبی «هساره» است.


خانم جعفری مهر، آذرماه ۹۸ نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و مدتی بعد آزاد شده بود.


آقای مرادی نیز پیشتر به دلیل فعالیت‌های مدنی خود سابقه بازداشت توسط نهادهای امنیتی را داشته است.

نگهداری نوزاد هفت‌ماهه در اوین؛ بیش از ۴۵۰ روز بلاتکلیفی والدین

 نسیمه اسلام زهی و ارسلان شیخی، متهمان امنیتی سنی‌ مذهب، بیش از ۱۵ ماه است که بازداشت شدند و در بلاتکلیفی بسر میبرند. خانم اسلام زهی به همرا...