ماهنامه خط صلح – «سولکا» صدایش میزنند؛ آنقدر با این اسم شناخته میشود که دیگر اطرافیانش فراموش کردهاند نام اصلیاش «سارا بحرینی» است.
سارا یا همان سولکا، با تتوهای بیشمار بر بدن، ظاهر گنگستریِ شیکی دارد؛ چیزی شبیه به «گریسلدا بلانکو» با این فرق که سارا تبهکار نیست، او یک هنرمند است، ترانههای زیبا مینویسد و صدایی پرقدرت دارد. بسیاری او را نابغهی نوظهور عرصهی موسیقی هیپهاپ در ایران میدانند. برای بسیاری باورپذیر نیست که او با این کیفیت کار در موسیقی، متولد ۱۳۸۱ باشد.
حدود ۳ سال پیش –یعنی زمانیکه فقط ۱۷ سال داشت—، ویدئویی از اجرای فیالبداههی خیابانی (فری استایل) او در یک گردهمایی خیابانی (میتینگ رپ) در شهر برازجان منتشر شد. در آن اجرا سولکا تنها دختر حاضر در جمع بود. علیرغم کلیشههای جنسیتی، او میتینگ را رهبری میکرد و به خاطر استعداد سرشارش میدرخشید؛ طوری که بعید است کسی اجرای او را دیده باشد و فراموش کرده باشد.
با فاصلهای بسیار کم، در بحبوحهی جنبش «زن، زندگی، آزادی» ویدئوی شوکهکنندهی دیگری از سولکا منتشر شد، اما اینبار او هنرمند صحنه نبود. یک لباسشخصیِ درشتجثه، سولکا را در خیابان بر روی شکم خوابانده و بر گردهی او نشسته بود و منتظر بود تا همکاران دیگر از راه برسند. وضعیتی که یادآور بازداشت «جورج فلوید» آمریکایی بود با این تفاوت که این بار قربانی دختر هنرمند ۱۷ ساله است. دختر نوجوانی که به زندان بزرگسالان بوشهر برده شد و اندکی بعد توسط قاضی به خاطر هنر، سبک زندگی و اعتقاداتش محکوم شد.
ظهور پرحرارت ولی کوتاهمدت سولکا و سپس بازداشت و بیخبری از او به حواشی –ازجمله انتشار اطلاعات نادرست در مورد او— دامن زد. ماهنامهی خط صلح اما توانست به هدف آشنایی بیشتر با نسل جدید هنر اعتراضی و تابوهای جنسیتی و چالشهای موجود، سولکا را به گفتوگو قانع کند. آنچه در پی میآید حاصل گفتوگو با یکی از جوانترین هنرمندان زیرزمینی ایران است.
برای شروع لطفاً از خودت بگو. چگونه به دنیای هیپهاپ وارد شدی و این مسیر هنری را انتخاب کردی؟
همیشه میگویند هرکسی در یکچیز استعداد دارد و برای من این استعداد موسیقی بود. از بچگی به موسیقی گوش میدادم، آهنگهایی که از گوشهوکنار میشنیدم، برایم مثل یک دنیای جدید بود که میتوانستم در آن خودم را گم کنم. هیپهاپ برای من فقط یک سبک نبود؛ بلکه راهی بود که میتوانستم احساساتم را بیان کنم و از زندگی بگویم. وارد شدن به دنیای هیپهاپ برای من مثل پیدا کردن چیزی بود که همیشه دنبالش بودم؛ جایی که میتوانستم بیپرده و بدون سانسور حرفهایم را بزنم. این مسیر هنری را انتخاب کردم چون هیچچیز دیگری بهاندازهی رپ نمیتوانست من را با این قدرت به دنیای اطرافم متصل کند. رپ برای من خود زندگی است؛ راهی برای بیان دردها، شادیها و همهی آنچه در دل دارم.
چرا سبک اعتراضی هیپهاپ برای تو اینقدر جذاب است و چه پیامی را از طریق موسیقیات به جامعه منتقل میکنی؟
هیپهاپ برای اعتراض به وجود آمده؛ در سبکهای دیگر شاید بتوانی از چیزهای معمولی مثل باران و گل بخوانی، اما رپ فراتر از عاشقانههاست. این سبک به من این امکان را میدهد که بیپرده حرف بزنم و با صدای بلند اعتراض کنم. برای من، رپ کردن راحتتر از صحبت کردن است و میتوانم با کلماتم دقیقاً آنچه را که در دلم هست، منتقل کنم. موسیقی من صدای کسانی است که شاید صدایشان شنیده نشود؛ کسانی که خشم، ناامیدی و دردهایشان را پنهان میکنند. من با رپ کردن میخواهم به جامعه بگویم که نباید در برابر نابرابریها و ظلمها سکوت کرد. این سبک برای من راهی است تا به دیگران بفهمانم که اعتراض حق ماست و هیچکس نمیتواند جلوی صدایمان را بگیرد.
موقعیت و شهر برازجان برای تو چه معنایی دارد و چرا تصمیم گرفتی که لهجهی محلیات را در ترانههایت حفظ کنی؟
برازجان تنها جایی است که میتوانستم خود واقعیام باشم؛ یک شهر کوچک اما دوستداشتنی که ریشهها و هویت من در آنجا شکل گرفته است. اینجا جایی است که من به بهترین نحو خودم را پیدا کردهام. لهجهی محلی برای من بخشی از این هویت است و تصمیم گرفتم آن را در ترانههایم حفظ کنم. چون میخواهم شهرم و نوع صحبتکردنمان را به دیگران معرفی کنم. کلمات محلی روی بیتهای رپ خیلی خوب مینشینند و میتوانند حس و حال خاصی به ترانهها بدهند. هدف من این است که مردم در جاهای دیگر ایران، برازجان را بشناسند و بدانند که این شهر کوچک هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حفظ لهجهی محلی، نشاندهندهی اصالت و ارتباط عمیق من با شهرم است.
در اجراهایت –بهویژه فریاستایلهای خیابانی—، تنها دختر حاضر در جمع بودی. چطور با این فضاهای مردانه و کلیشههای جنسیتی مواجه شدی؟
همیشه از من میپرسند چرا بهعنوان تنها دختر بین اینهمه پسر در اجراها شرکت میکنم؟ برای من همهچیز عادی است؛ جنسیت برایم مطرح نبوده و نیست. نمیفهمم چرا باید عجیب باشد که یک دختر بخواند. من خودم را در فضاهای مردانه نمیبینم؛ اینجا جای همه است و هیچکس نباید بر اساس جنسیت قضاوت شود. جنسیت نمیتواند تواناییهای من را محدود کند و بههیچوجه تعیینکنندهی مسیر هنری من نیست. برای من، خواندن مثل نفسکشیدن است و هیچچیز نمیتواند جلویش را بگیرد. من به این باور دارم که جنسیت نباید مانعی برای رسیدن به آرزوها و بیان خودت باشد. وقتی میخوانم، احساس میکنم که به همه نشان میدهم جنسیت هیچ محدودیتی ندارد.
پس از انتشار ویدئوی دستگیریات، احساس کردی که جامعه و هنرمندان زیرزمینی چگونه به این اتفاق واکنش نشان دادند؟
وقتی دستگیر شدم، میدانستم که تنها نیستم. توی زندان که بودم، مطمئن بودم که کسانی هستند که پیگیر وضعیت من باشند. حتی وقتی به کلانتری رفتم، رئیس کلانتری با تعجب از بالای پنجره به پایین نگاه کرد و گفت: «در رو ببندین طرفداراش ریختن دم در!» صدای سنگها را میشنیدم که هرکسی که رد میشد، به نشانهی اعتراض به در کلانتری میزد و میرفت. بعد از آزادی، فهمیدم که خیلیها پیام داده بودند و نگران حالم بودند. این حمایتها برایم خیلی مهم بود، چون فهمیدم که کارم بیاثر نبوده و صدایم به گوش خیلیها رسیده است. این اتفاقها به من نشان داد که جامعه و هنرمندان زیرزمینی هنوز هم به همدیگر اهمیت میدهند و پشت هم هستند. حمایتهایی که دریافت کردم، به من انگیزه داد که محکمتر و باقدرت بیشتری ادامه بدهم.
شعرهایت اغلب شامل کلمات رکیک، مواد مخدر، و مفاهیم جنسی هستند. پشت این زبان تند چه پیامی وجود دارد و چرا از این روش برای بیان نظراتت استفاده میکنی؟
رپ برای من یک شاخه از موسیقی است و مثل هر شاخهی دیگری، کسانی هستند که بلوف میزنند و کسانی که واقعیت را بیان میکنند. من در ترانههایم خودم هستم و ادای چیزی یا کسی را درنمیآورم. اگر میخواهم اعتراض کنم، مخاطبم را عاشقانه صدا نمیزنم. رپ برای من یک میدان جنگ است؛ جایی که باید جواب نقدها و حرفهایی را که به تو میزنند، بدهی و برنده باشی. این کلمات رکیک برای من فقط کلمات نیستند؛ بلکه صدای خشم و اعتراض من به دنیایی است که مرا درک نمیکند. من با این زبان، حس لحظههایم را بیان میکنم و از چیزی که واقعاً هستم، فرار نمیکنم. شاید خیلیها فکر کنند که این زبان تند و ناپسند است، ولی برای من این زبان خود واقعیت است؛ واقعیتی که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
بهعنوان یک شاعر و ترانهسرا، چگونه تجربهها و احساسات شخصیات را به شعرها و ترانهها تبدیل میکنی؟ آیا این فرایند برایت نوعی درمان محسوب میشود؟
صددرصد! نوشتن برای من یک فرایند کاملاً شخصی است که در آن تجربهها و احساساتم به کلمات تبدیل میشوند. وقتی شروع به نوشتن میکنم، مثل این است که دارم تمام اتفاقاتی که در زندگیام افتاده را به یک داستان تبدیل میکنم. هر شعری که مینویسم، بخشی از خودم است؛ بخشی از دردها، شادیها و خاطراتی که هیچوقت فراموش نمیشوند. این فرآیند برای من یک نوع درمان است؛ راهی برای بیان آنچه در دلم سنگینی میکند و گاهی نمیتوانم آن را به زبان بیاورم. نوشتن به من اجازه میدهد تا به خودم نزدیکتر شوم و هر بار که کلماتم را میخوانم، احساس میکنم که در حال بازسازی خودم هستم. برای من، هر بیت و هر ترانه یکقدم به سمت آزادی ذهنی و روحی است.
چالشهای اجتماعی و خانوادگی که بهعنوان یک دختر نوجوان در شهرستان با آنها روبهرو هستی چیست؟ آیا این چالشها بر سبک زندگی هنری تو تاثیر گذاشتهاند؟
هر روز یک داستان جدید وجود دارد. در شهرستان کوچکی زندگی میکنم که در آن همیشه مورد قضاوت هستم؛ از نحوهی لباس پوشیدنم تا اینکه چرا رپ میخوانم. همیشه باید برای هرچیزی بجنگم؛ از طرز پوشش گرفته تا حتی زدن یک تتو. این محدودیتها همیشه سعی داشتهاند که مرا در قفس بگذارند، اما من یاد گرفتم که این چالشها مرا قویتر کردهاند. بزرگ شدن در چنین فضایی به من یاد داده که هیچچیزی نمیتواند جلوی راه من را بگیرد؛ مگر اینکه خودم اجازه بدهم. حتی بعد از زندان، نوشتنم کمتر شد؛ انگار بخشی از ذهنم در یک نقطهی تاریک گیر کرده بود. اما همین چالشها به من یاد دادند که هیچوقت نباید تسلیم شوم و همیشه باید برای خودم بجنگم. این مسیر آسان نبوده، اما مرا ساخته و باعث شده که به چیزی تبدیل شوم که امروز هستم.
چه چیزهایی باعث شد که بتوانی باوجود تمامی محدودیتها و موانع همچنان به راهت ادامه بدهی و در برابر مخالفتها ایستادگی کنی؟
چرا وقتی صدای خوبی دارم، نباید بخوانم؟ وقتی احساس میکنم که موسیقی تنها چیزی است که میتوانم بهخوبی انجام دهم، چرا باید آن را کنار بگذارم؟ من به این باور دارم که هیچکس نمیتواند تعیین کند که چه چیزی برای تو خوب است و چه چیزی نیست. شاید خیلیها فکر کنند که مسیری که من انتخاب کردهام، اشتباه است، اما من از زندگیام لذت میبرم. هیچچیز نمیتواند جلوی خواندن من را بگیرد؛ نه ترس، نه مخالفتها و نه محدودیتها. هر بار که به خودم شک کردم، به یاد آوردم که چرا این راه را انتخاب کردم. برای من، موسیقی همهچیز است و نمیتوانم بدون آن زندگی کنم. هر بار که روی صحنه میروم یا شروع به نوشتن میکنم، احساس میکنم که دارم چیزی از خودم را به دنیا نشان میدهم و هیچچیزی ارزشمندتر از این نیست.
خالکوبیها، نوع پوشش و سبک زندگی تو بهعنوان بخشی از هویت هنریات چه پیامی را به جامعه منتقل میکنند؟
هرکدام از خالکوبیهایم داستانی دارند و هرکدامشان بخشی از من هستند که هیچوقت پشیمانشان نیستم. خالکوبیهایم، نوع پوششم و سبک زندگیام همه نشاندهندهی این هستند که من مجبور نیستم شبیه کسی باشم یا مثل بقیه رفتار کنم. هر کس حق دارد خودش باشد، بدون توجه به قضاوتهای دیگران. وقتی کسی به من میگوید چرا این تتو را زدهای یا چرا اینطور لباس میپوشی، لبخند میزنم و میگویم هرکس سلیقهی خودش را دارد. من خالکوبیهایم را دوست دارم چون هرکدامشان یادآور لحظهای از زندگیام هستند که برایم مهم بوده است. پیام من به دیگران این است که هیچکس نباید به تو بگوید چطور زندگی کنی یا چهکاری انجام بدهی. هرکس باید به صدای درونی خودش گوش کند و به آنچه هست، افتخار کند. من همیشه میخواهم خودم باشم و از راهی که انتخاب کردهام، هرچقدر هم که سخت باشد، لذت ببرم.
احساس میکنی که جنسیت تو مانعی برای پیشرفت در موسیقیات بوده است؟ اگر بله، چطور با این موانع مقابله میکنی؟
بله، نمیتوانم انکار کنم که جنسیت من بارها مانعهایی را در مسیرم ایجاد کرده است. مثلاً هرچقدر بدوم، نمیتوانم مجوزی برای خواندن بگیرم؛ چه برسد به اینکه بخواهم در این سبک اعتراضی رپ فعالیت کنم. همیشه باید مواظب باشم که پلیسها و ماموران امنیتی در کمین میتینگها و جلسات ما نباشند. بارها دیدهام که به دلیل حضور من، بچههای دیگر را دستگیر کردهاند و این فشار همیشه بر دوش من بوده است. اما من یاد گرفتهام که قلمرو خودم را بسازم؛ جایی که میتوانم بدون ترس بخوانم و رپ کنم. برای مقابله با این موانع، سعی میکنم جمعهای دوستانه و محدود را حفظ کنم و از فضاهای عمومی فاصله بگیرم. من دست از خواندن نمیکشم، چون میدانم که این راه من است و هیچچیزی نمیتواند جلوی شور و اشتیاقم را بگیرد. جنسیت برای من یک مانع نیست؛ بلکه انگیزهای است که نشان دهم یک دختر هم میتواند در این فضا بدرخشد و صدایش را به گوش دیگران برساند.
نسل تو که با عنوان دهه هشتادیها شناخته میشوند، چهحرفهایی برای گفتن دارند و چطور میخواهند تغییرات اجتماعی را رقم بزنند؟
دهه هشتادیها نسلی هستند که دیگر نمیخواهند طبق الگوها و محدودیتهای گذشته زندگی کنند. این نسل نمیپذیرد که به خاطر جنسیت، مذهب یا حتی نوع پوشش و عقایدش مورد قضاوت قرار بگیرد. برای ما، محدودیتهای جنسی، کلیشههای جنسیتی و تحمیلهای جامعه، دیگر جایگاهی ندارند. دهه هشتادیها با تجزیه و تحلیل بیشتر، نسبت به محیط اطراف خود حساستر هستند و میخواهند به شیوههای جدید و متفاوتی زندگی کنند. ما دیگر نمیخواهیم طبق روال قدیم زندگی کنیم و به دنبال راههایی هستیم که بتوانیم با آنها از چهارچوبهای کهنه و پوسیده رها شویم. ما به تغییر ایمان داریم و باور داریم که اگر قرار است چیزی عوض شود، باید از خودمان شروع کنیم. این نسل میخواهد همه را به چالش بکشد و به آنها بگوید که راه و روش زندگی باید آزادانه و به انتخاب هر فرد باشد. ما دیگر نمیپذیریم که تصمیماتمان توسط دیگران گرفته شود؛ میخواهیم خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم.
تجربهی زندان و سپس جنبش «زن، زندگی، آزادی» چه تاثیری بر دیدگاهها و فعالیتهای تو گذاشته است؟ آیا این تجربه برای تو الهامبخش بوده است؟
زندان تجربهای بود که زندگیام را برای همیشه تغییر داد. اولین دختر ۱۸ سالهای بودم که به زندان نسوان بوشهر رفتم و در آنجا دیدم که آدمهای خوبی وجود دارند که فقط به خاطر اعتراض و بیان عقایدشان پشت میلهها گرفتار شدهاند. این تجربه به من یاد داد که نهایت چیزی که میتوانند انجام دهند، زندانی کردن ماست و من دیگر از این موضوع هم نمیترسم. جنبش «زن، زندگی، آزادی» برای من یک الهام بزرگ بود. دیدن دختران و زنانی که با شجاعت در خیابانها اعتراض میکنند و برای حقوق خود میجنگند، به من امید و انگیزه داد. من باور دارم که هیچچیز نمیتواند ما را به عقب برگرداند. هرچقدر هم که سعی کنند ما را سرکوب کنند، ما قویتر میشویم. این جنبش به من یاد داد که هیچوقت نباید از خواستههایمان دست بکشیم. این تجربهها به من نشان داد که من تنها نیستم و صدایم بخشی از یک موج بزرگتر است که میخواهد جامعه را تغییر دهد.
بعد از آزادی از زندان، چرا تصمیم گرفتی از فضای مجازی دوری کنی؟ آیا این یک انتخاب آگاهانه بود؟
بعد از آزادی از زندان، حس میکردم که بخشی از خودم را گم کردهام. برای مدتها نمیتوانستم بنویسم یا شعرهایم را به خاطر بیاورم. هرروز توی زندان تکستهایم را برای خودم میخواندم، ولی وقتی آزاد شدم، انگار که چیزی از درونم خاموش شده بود. احساس درماندگی میکردم و از فضای مجازی فاصله گرفتم چون نمیخواستم در مرکز توجه باشم. میترسیدم که باز هم تحت فشار قرار بگیرم و این موضوع بر روی خانوادهام هم تاثیر بگذارد. اما باگذشت زمان و وقتیکه فهمیدم هنوز کسانی هستند که به من ایمان دارند و از من حمایت میکنند، تصمیم گرفتم دوباره به فضای مجازی برگردم و قویتر از قبل ادامه بدهم. این دوری یک نوع دفاع از خودم بود تا بتوانم دوباره انرژیام را بازیابم و باقدرت بیشتری به میدان برگردم.
چه حمایتهایی را از جامعه و نهادهای هنری برای هنرمندانی مثل خودت لازم میبینی؟ آیا فکر میکنی که حمایت کافی وجود دارد؟
متاسفانه حمایت از هنرمندان زیرزمینی بسیار کم است، حتی میتوان گفت که بیشتر از حمایت، سنگاندازی و تحقیر وجود دارد. برای هنرمندانی مثل من که در سبکهای اعتراضی فعالیت میکنند، هیچ حمایتی وجود ندارد و همیشه تحت فشار و تهدید قرار داریم. ما به فضاهای مناسب برای اجرای موسیقی و انتشار کارهایمان نیاز داریم، به حمایتهایی که به ما اجازه دهد بدون ترس از دستگیری و محدودیت، هنرمان را به اشتراک بگذاریم. هشتگهایی مثل «هنر جرم نیست» شاید دلگرمکننده باشند، ولی کافی نیستند. ما نیاز داریم که به ما اجازه دهند آزادانه بخوانیم و اعتراض کنیم؛ بدون اینکه با تهدیدات امنیتی مواجه شویم. حمایت از هنرمندان زیرزمینی باید به شکل عملی باشد و شامل فراهمکردن فضاهایی برای اجرا و انتشار آثارمان شود. اما در حال حاضر، به جای حمایت، بیشتر با موانع و فشارها مواجهیم که تلاش میکنند صدای ما را خاموش کنند.
موسیقی هیپهاپ برای تو و نسل تو چه چیزهایی دارد که باعث میشود اینقدر محبوب باشد؟ آیا این سبک نوعی اعتراض است؟
هیپهاپ برای نسل ما چیزی فراتر از موسیقی است؛ این سبک نوعی بیان آزادانهی احساسات، خشمها و دغدغههای اجتماعی است که شاید هیچ سبک دیگری نتواند اینچنین به تصویر بکشد. رپ یک زبان بیپرده و صریح است که میتواند در زمانی کوتاه، حرفهای زیادی را منتقل کند. برای خیلیها وقتی دلشان گرفته، موسیقی سنتی یا قدیمی انتخاب میشود، اما وقتی پر از استرس و خشم هستی، هیچچیز مثل یک رپ خوب نمیتواند حالت را بهتر کند. هیپهاپ شامل همهچیز است؛ از دلنوشتها و عاشقانهها گرفته تا اعتراضهای تند و نقدهای اجتماعی. این سبک به ما این امکان را میدهد که بدون سانسور و محدودیت حرف بزنیم و همین است که آن را برای ما اینقدر جذاب کرده است. هیپهاپ برای من و نسل من صدای اعتراض و مقاومت است؛ صدایی که میخواهد بگوید ما دیگر حاضر نیستیم سکوت کنیم.
بهعنوان یک هنرمند زیرزمینی، چه توصیهای برای کسانی داری که به دلیل شرایط اجتماعی و خانوادگی از دنبالکردن هنری که دوست دارند منصرف میشوند؟
اگر چیزی را با تمام وجود میخواهی، هیچچیز نباید جلویت را بگیرد. من میدانم که شرایط اجتماعی و خانوادگی میتواند خیلی از ما را از مسیرمان منحرف کند، اما باور دارم که اگر صدای درونیات تو را به سمت هنری که دوست داری میبرد، نباید بهراحتی از آن دست بکشی. هیچکس نمیتواند برایت تعیین کند که چهکاری درست است یا غلط. هنر یعنی خودت را پیدا کنی و به خودت اجازه بدهی که اشتباه کنی، یاد بگیری و دوباره ادامه بدهی. اگر همه به حرف دیگران گوش میدادیم، هیچکس هیچوقت به رویاهایش نمیرسید. به همهی کسانی که در شرایط سخت هستند، میگویم که هنر شما ارزشمند است. حتی اگر دنیا به شما بگوید که نمیتوانید، خودتان را باور کنید و راهتان را ادامه دهید. هیچکس جز شما نمیتواند برایتان تصمیم بگیرد.
آیا احساس میکنی که موسیقی و اشعار تو میتواند صدای نسل جدید باشد؟ اگر بله، چه چیزهایی باید تغییر کند تا هنرمندانی مثل تو بیشتر دیده شوند؟
بله، باور دارم که موسیقی و اشعارم میتواند صدای نسل جدید باشد، چون آنها هم مثل من دغدغههای مشابهی دارند و از محدودیتهای جامعه به تنگ آمدهاند. برای اینکه هنرمندانی مثل من بیشتر دیده شوند، اولین قدم تغییر دیدگاهها است. باید بپذیریم که هنر و موسیقی باید آزادانه باشند و هنرمندان نباید تحت فشار و تهدید قرار بگیرند. ما نیاز داریم که به ما اجازه داده شود در فضای عمومی و بدون ترس از سرکوب اجرا کنیم. باید به هنرمندان فضاهای مشخصی برای میتینگ و اجرای زنده داده شود تا بتوانند کارهایشان را به اشتراک بگذارند. ما نمیخواهیم در زیرزمینها پنهان بمانیم؛ ما میخواهیم صدایمان به گوش همه برسد و دیده شویم. برای این اتفاق، نیاز به حمایتهای عملی و واقعی داریم که به ما اجازه دهد هنرمان را به جهان نشان دهیم.
آیندهی خودت و موسیقیات را چطور میبینی؟ آیا فکر میکنی که میتوانی باوجود تمام چالشها به راهت ادامه بدهی؟
آیندهام را در حالی میبینم که روی استیج هستم و برای طرفدارانم میخوانم؛ کسانی که از روز اول به من ایمان داشتند و همراه من بودند. میدانم که راه سختی در پیش دارم، ولی هیچچیز نمیتواند مرا متوقف کند. هر چالشی که تابهحال با آن روبهرو شدهام، فقط باعث شده که قویتر شوم و بیشتر به خودم و هنرم باور داشته باشم. برای من، موسیقی تنها راهی است که میتوانم زندگی کنم و بدون آن، زندگی برایم بیمعناست. من میخواهم به همه نشان دهم که هیچچیز نمیتواند مانع از خواندن و بیان حقیقت من شود. هر اتفاقی بیفتد، من پا پس نمیکشم و همیشه به یاد دارم که چرا این راه را انتخاب کردم. موسیقی برای من همهچیز است و هرروز صبح با این فکر بیدار میشوم که باید برایش بجنگم.
اگر یک پیام به نسل قبلتر جامعه داشته باشی، چه میگویی؟ از چه چیزهایی میخواهی دفاع کنی و چه تغییراتی را مطالبه میکنی؟
اگر بتوانم یک پیام به نسل قبلی بدهم، این است که به تصمیمات و انتخابهای ما احترام بگذارند و بدانند که دنیا تغییر کرده است. ما دیگر نمیخواهیم در چهارچوبهای کهنه و محدود زندگی کنیم. به آنها میگویم که حدود ۵۰ سال پیش وقتی انقلاب کردند، تصمیمی گرفتند که نهفقط برای خودشان، بلکه برای نسلهای آینده هم تاثیرگذار بود. اما حالا وقت آن است که به ما اجازه دهند زندگی خودمان را بسازیم. ما نمیخواهیم طبق کلیشهها و تحمیلهای گذشته زندگی کنیم و میخواهیم آزادانه راه خودمان را انتخاب کنیم. از آنها میخواهم که به جای قضاوت و تحمیل عقاید، به ما گوش دهند و بفهمند که هر نسلی حق دارد مسیر خودش را طی کند. تغییرات اجتماعی و فرهنگی اجتنابناپذیرند و ما میخواهیم که این تغییرات را درک کنند و به ما اجازه دهند که خودمان باشیم.