جستجوی این وبلاگ

مرداد ۱۰، ۱۴۰۰

شیوع کرونا در بند زنان زندان اوین؛ تائید ابتلای نیلوفر بیانی و انتقال به قرنطینه



 به دنبال شیوع گستره کرونا در بند زنان زندان اوین، نیلوفر بیانی، فعال محیط زیستی محبوس در این زندان به کرونا مبتلا شده است. در پی بروز شدید علائم کرونا در میان تعدادی از زندانیان بند زنان زندان اوین و انجام تست از برخی زندانیان، تست کرونای خانم بیانی نیز مثبت اعلام و به قرنطینه منتقل شده است.


تست کرونای نیلوفر بیانی، فعال محیط زیستی محبوس در زندان اوین، مثبت اعلام شد.


بر اساس این گزارش، نیلوفر بیانی به همراه سه نفر دیگر از زندانیان بند “نسوان” زندان اوین که به دلیل داشتن علایم بیماری کرونا در روز پنج شنبه ۷ مردادماه تست پی‌سی‌آر داده بودند، با مثبت شدن نتیجه آزمایش به بند قرنطینه این زندان منتقل شده‌اند.


شیوع کرونا در بند زنان زندان اوین به حدی رسیده است که علاوه بر زندانیان، تعدادی از مسئولان این بند از جمله شهلا برنجی، افسر جانشین سرشیفت بند زنان اوین، الهام بهارمست و زینب شیردل، دو تن از سرشیفت های بند زنان اوین نیز با تست کرونای مثبت به مرخصی اعزام شده اند.


همچنین در پی شیوع ویروس کرونا در بند زنان زندان اوین، سپیده کاشانی، عالیه مطلب زاده، زهرا جمالی، زینب همرنگ و آرزو قاسمی، مژگان کاوسی، مریم سامقانی، گیتی پورفاضل و رضوانه احمدخانبیگی به دنبال مثبت شدن تست کرونا و وضعیت نامناسب جسمی به مرخصی اعزام شدند.


نیلوفر بیانی یکی از ۸ فعال محیط زیستی است که در یک پرونده مشترک توسط سازمان اطلاعات سپاه، در بهمن و اسفند ۱۳۹۷ بازداشت شد.


جلسات دادگاه این فعالان محیط زیستی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد. بر اساس حکم صادره، نیلوفر بیانی به ۱۰ تحمل سال حبس تعزیری محکوم شد و این حکم در تاریخ ۲۹ بهمن ۹۸ در دادگاه تجدید نظر تایید شد. به گفته غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوه قضاییه، مراد طاهباز و نیلوفر بیانی به خاطر “همکاری با آمریکا به عنوان دولت مخاصم به ۱۰ سال حبس و رد وجوه ماخوذه “ محکوم شده اند. اواخر مهرماه سال ۹۹، نیلوفر بیانی، از بابت پرونده جدیدی که برای وی گشوده شده بود، در دادسرای اوین حاضر شد. او به دلیل انتشار نامه‌ای درباره وضعیت خود از بابت «نشر اکاذیب» مورد تفهیم اتهام قرار گرفت.


در بخشی از این نامه آمده است: “بازجویان اطلاعات سپاه، برای گرفتن اعترافات ساختگی، او را طی “دستکم ۱۲۰۰ ساعت بازجویی” در معرض “شدیدترین شکنجه های روحی و روانی، تهدید به شکنجه فیزیکی و تهدیدهای جنسی” قرار داده اند.”


لازم به ذکر است در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۹۸، خبرگزاری هرانا برای نخستین بار در گزارشی از آزار جنسی، شکنجه و تهدید برخی متهمین این پرونده از جمله نیلوفر بیانی جهت اخذ اعتراف اجباری پرده برداشته بود. در این گزارش هرانا گفته بود که نیلوفر بیانی، جهت اخذ اعترافات اجباری علیه خود و سایر متهمان پرونده تحت فشار قرار گرفته است. او برای بیان این اعترافات مورد آزار و اذیت از جمله آزار جنسی قرار گرفته است.

در دوران بازجویی که توسط بازجویان اطلاعات سپاه صورت گرفته است در مواردی این فعال محیط زیست به صورت کاملا برهنه، همراه با تعرض و لمس اندام‌های جنسی و تهدید به تجاوز مورد بدرفتاری و آزار قرار گرفته است.

مرداد ۰۷، ۱۴۰۰

تعیین شعبه دادگاه تجدیدنظر شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و قهرمان موتورکراس زنان

 


پرونده شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران، به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع داده شد. خانم نظیفی پیشتر توسط دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری، ارائه خدمات اجباری به افراد دارای معلولیت ذهنی و ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده بود.


پرونده شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران، به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع داده شد.


خانم نظیفی پیشتر به صورت غیابی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری و همچنین به عنوان مجازات تکمیلی به ارائه خدمات اجباری به افراد دارای معلولیت ذهنی به مدت ۳ ماه روزی ۴ ساعت و ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم و علیرغم پذیرش درخواست واخواهی و برگزاری جلسه دادگاه، حکم غیابی صادره علیه خانم نظیفی، تائید شد.

پیشتر محمدهادی عرفانیان کاسب، وکیل مدافع شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و قهرمان موتورکراس زنان با اشاره به تائید حکم غیابی ۸ سال حبس تعزیری موکلش پس از واخواهی، در صفحه شخصی خود نوشت: “عجیب تر اینکه، دلیل تائید عینی رای، اطلاع رسانی که صورت گرفته بیان گردید و نه محتویات پرونده و دفاعیات اینجانب و موکل!”


شهرزاد نظیفی پیشتر در تاریخ ۲۷ آبان‌ماه ۹۷، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه یک نهاد امنیتی در زندان اوین منتقل شد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت ایشان به منزل وی رفته و پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل، تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتب، تلفن همراه و لپ‌تاپ شخصی ایشان را نیز با خود برده بودند.


پیشتر یک منبع نزدیک به خانواده خانم نظیفی به گزارشگر هرانا گفته بود: “ظهر روز یکشنبه ۲۷ آبان ۹۷ نیروهای امنیتی خانم نظیفی را که در مسیر پیست موتورسواری بودند بازداشت و ابتدا به همراه ایشان به پیست موتورسواری رفته و نورا نراقی فرزند ایشان را نیز سوار خودرو کرده و به منزل ایشان رفتند. پس از حدود ۵ ساعت تفتیش منزل و ضبط تعدادی از وسایل شخصی از جمله کتاب‌ها، تلفن همراه و لپ‌تاپ با نشان دادن حکم جلب، خانم نظیفی را بازداشت و به همراه خود بردند.”


این منبع همچنین افزوده بود: “نیروهای امنیتی در تاریخ ۱۹ آبان ۹۷ نیز به منزل خانم نظیفی و همسرشان مهرشاد نراقی رفته و محل را طی چند ساعت تفتیش کرده بودند.


این شهروند نهایتا در تاریخ ۱۲ آذرماه ۹۷ با تودیع قرار وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.


شهرزاد نظیفی، فرزند علی، متولد ۱۳۵۰ و شهروند بهائی ساکن تهران است. خانواده خانم نظیفی و همسرش مهرشاد نراقی هر دو از قهرمانان موتورکراس ایران بوده و شهرزاد نظیفی و دخترش نورا نراقی از پیشگامان موتورکراس زنان در کشور هستند. هرانا اردیبهشت ماه سال ۹۸ در گزارشی گفته بود که شهرزاد نظیفی، مهرشاد نراقی و فرزندانشان که همگی از پیش گامان و قهرمانان موتورکراس و از شهروندان بهایی ایران هستند بدون دریافت حکم قضایی از ورود و استفاده از پیست های موتورسواری محروم شده‌اند.


شهروندان بهائی در ایران از آزادی‌های مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار شهروند بهائی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهائیان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.

شیوع کرونا در بند زنان زندان اوین؛ رضوانه احمدخانبیگی به مرخصی درمانی اعزام شد



 رضوانه احمدخانبیگی، فعال مدنی، امروز چهارشنبه ۶ مرداد از زندان اوین به مرخصی استعلاجی اعزام شد. به دنبال بروز شدید علائم کرونا در میان تعدادی از زندانیان بند زنان زندان اوین و انجام تست از برخی زندانیان، تست کرونای خانم احمدخانبیگی ۸ روز قبل مثبت اعلام شد.


اعزام خانم احمدخانبیگی به مرخصی، هشت روز پس مثبت شدن تست کرونا و تشدید علائم این بیماری صورت گرفته است.

شیوع کرونا در بند زنان زندان اوین به حدی رسیده است که علاوه بر زندانیان، تعدادی از مسئولان این بند از جمله شهلا برنجی، افسر جانشین سرشیفت بند زنان اوین، الهام بهارمست و زینب شیردل، دو تن از سرشیفت های بند زنان اوین نیز با تست کرونای مثبت به مرخصی اعزام شده اند.


همچنین در پی شیوع ویروس کرونا در بند زنان زندان اوین، سپیده کاشانی، عالیه مطلب زاده، زهرا جمالی، زینب همرنگ و آرزو قاسمی، مژگان کاوسی، مریم سامقانی و گیتی پورفاضل به دنبال مثبت شدن تست کرونا و وضعیت نامناسب جسمی به مرخصی اعزام شدند.


گفتنی است روز شنبه ۲۶ تیرماه، صدرا عبداللهی همسر عالیه مطلب زاده، عکاس و فعال حقوق زنان محبوس در بند زنان زندان اوین، با انتشار فایل صوتی از همسر خود از شیوع ویروس کرونا در این بند و عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان بیمار خبر داده بود. خانم مطلب زاده در این فایل صوتی ضمن اشاره به شرایط نامناسب و غیر بهداشتی بند عنوان کرده بود؛ در پی شیوع ویروس کرونا در بند هرج و مرج ایجاد شده و نظافت انجام نمی شود. نگرانی ها از افزایش آمار ابتلا در این بند در کنار عدم رسیدگی پزشکی موجب بهم ریختن وضعیت روحی و روانی زندانیان شده است.


خانم احمدخانبیگی در تاریخ ۲۷ آبان ماه ۹۸ در جریان اعتراضات سراسری آبان ماه توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران بازداشت و به یکی از بازداشتگاه ‌های اطلاعات سپاه در تهران منتقل شد. وی نهایتا روز پنج‌شنبه ۲۱ آذرماه ۹۸ با پایان مراحل بازجویی از بازداشتگاه این نهاد امنیتی به بند زنان زندان اوین منتقل شد. او بهمن‌ماه ۹۸ توسط شعبه ۲۴ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمدرضا عموزاد به تحمل ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.


این حکم نهایتا توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران عینا تائید شد و با استناد ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۵ سال حبس تعزیری در خصوص او قابل اجرا خواهد بود.


خانم احمدخانبیگی پیش از آن در پرونده‌ای دیگر، در تاریخ ۲۶ دیماه ۹۷، در ارتباط با شعارنویسی در خیابان بازداشت و نهایتا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ایمان افشاری از بابت اتهام “اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام” به ۴ سال و ۵ ماه حبس تعزیری محکوم شد. وی در تاریخ ۱۱ اسفندماه ۹۷، با تودیع قرار وثیقه ۱۵۰ میلیون تومانی، به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از زندان اوین آزاد شد. این حکم مدتی بعد در شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. پس از تجمیع احکام صادره، از بابت هر دو پرونده ۵ سال زندان در خصوص او قابل اجرا است.


علیرغم سپری شدن ۲۳ ماه از مدت محکومیت ۵ ساله خانم احمدخانبیگی و همچنین ابتلای این زندانی به بیماری صرع و تشنج، تا کنون با آزادی مشروط وی موافقت نشده است.


خانم احمدخانبیگی در تاریخ ۲ تیرماه امسال، از زندان اوین به مرخصی استعلاجی اعزام شد و روز پنجشنبه ۱۷ تیر با پایان ایام مرخصی به زندان اوین بازگشت.


وی پیش از این نیز در تاریخ ۲۹ مرداد ۹۹، از زندان اوین به مرخصی اعزام و مورخ ۳ شهریورماه همان سال به زندان بازگشت.

منیره عربشاهی در گفتگو با رضا اکوانیان: ذات انسان در مقابل محدودیت واکنش منفی نشان می‌دهد



 منیره عربشاهی، فعال مدنی زندانی و از مخالفان حجاب اجباری در ایران است. خانم عربشاهی پیشتر به مدت دو سال مجری برنامه بهداشت رادیو بوده و همچنین طی آن مدت در زمینه نمایشنامه‌نویسی رادیو نیز فعالیت داشته است. این فعال مدنی همچنین در برنامه‌های اجتماعی حوزه کودکان کار به عنوان گزارشگر مشغول فعالیت بوده است. خانم عربشاهی پیش از این به عنوان دبیر مدارس استثنایی در مقطع دبستان و راهنمایی در استان البرز مشغول فعالیت بوده و مدتی نیز در مجله صنعت روز نویسندگی مطالب مختلف از جمله “اسپیرال گامی به سوی خود کفایی” را در کارنامه خود دارد. او و فرزندش یاسمن آریانی در فروردین ۹۸ به دلیل فعالیت در زمینه حقوق زنان در ایران بازداشت و نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران به حبس محکوم شدند. خانم عربشاهی که همراه با دخترش یاسمن آریانی دوران محکومیت خود را در زندان‌های اوین، قرچک ورامین و کچوئی کرج سپری می‌کرد، چندی پیش به مرخصی درمانی اعزام شد و روز جمعه ۱ مردادماه، با پایان ایام مرخصی به زندان کچویی کرج بازگشت. ماهنامه خط صلح طی گفت‌وگویی با وی به بررسی محدودیت‌هایی که در جامعه ایران برای زنان جوان وجود دارد پرداخته است، متن این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:


خانم عربشاهی، شما و دخترتان، یاسمن آریانی از مخالفان حجاب اجباری در ایران هستید که به همین دلیل بازداشت و زندانی شدید. معصومه ابتکار، معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهوری به تازگی طی نشستی با بیان اینکه مسئولان حجاب را تبدیل به تابو کردند و آن را بدون حق پرسش مطرح کردند، گفته است: “رسانه‌های معاند و ضد دین همین مساله را در دست گرفته و سوار آن شدند و علیه کشور استفاده کردند”. نظر شما درباره صحبت‌های خانم ابتکار چیست؟ شما به عنوان یک کنشگر مدنی چه چیز را اصلی‌ترین عامل حجاب اجباری در جامعه ایران می‌دانید؟ سیاست یا دین‌خویی و فرهنگ مسلط؟ شما حجاب را تابو و یا برگرفته از فرهنگ می‌دانید یا اجباری از سوی حاکمیت؟

از نظر من حجاب حتی از اولویت‌های دین اسلام هم نیست؛ تا جایی که من می‌دانم در قرآن آیه‌ای که زن را وادار به پوشیدن موی سر خود کرده باشد وجود ندارد. البته باید بین حجاب به معنای پوشش موی سر و اندام با حجاب به معنای جدایی و حائل شدن دو مکان یا دو نفر که به‌طور خاص در قرآن به آن اشاره شده، تفکیک قائل شویم. دقیقا به خاطر ندارم! در حدیث یا در سوره و آیه‌ای از قرآن این مطلب را خوانده بودم که پیامبر اسلام به زنان خود امر کرده بود تا خود را در ملاء عام بپوشانند؛ به عبارتی حجاب کنند؛ اما این امر کنیزان و بردگان و حتی زنان عشایر و بیابانگرد را شامل نمی‌شد. احتمالا هدف محمد صرفا تفکیک زنان محرم خود از سایر زنان دیگر بوده است. وگرنه آن را به صورت یک بخشنامه‌ی کلی مطرح می‌کرد. لازم است در اینجا به ادامه‌ی سوال‌تان که پرسیدید آیا حجاب برگرفته از فرهنگ است پاسخ دهم؛ اگر مروری بر تصاویر ترسیم ‌شده توسط هنرمندان قرون گذشته داشته باشیم متوجه می‌شویم که زنان در عصر باستان در یونان، رم یهودیه و ایران و شاید تمدن‌های دیگر آن زمان سرهایشان را با پارچه‌ای مانند شال می‌پوشاندند و از لباس‌هایی بلند برای پوشش اندام خود استفاده می‌کردند. این امر نه به لحاظ تقدس و تدین بلکه یک فرهنگ رایج در آن دوران بوده است. با این مقدمه قصد دارم عرض کنم، حجابی که امروز در ایران به عنوان سمبل و نماد اسلامی مطرح و طبق فرمایشات نظام! خط قرمز جمهوریت‌شان است، فقط و فقط ناشی از حس برتری‌جویی، زن‌ستیزی، فرادستی‌انگاری، یک حکومت دیکتاتور و مردسالار است که تمایل دارد با در اختیار گرفتن کلیت حقوق انسانی زن، عقده‌های فروخورده خود را ارضاء کند. پس اولین قدمی که بعد ار پیروزی انقلاب و در سال ۵۸ برمی‌دارد، اقدام به تحقیر و تخفیف زن با این شعار است “یا روسری یا توسری”! این شعار بیانگر شروع خشونتی گسترده بر علیه زنان است. بالاخره با زور و قلدری زنان را از طبیعی‌ترین حق انسانی خود یعنی انتخاب نوع پوشش محروم کردند و در کمال بهت و تاسف شاهدیم که حتی زنان دیپلمات و خبرنگاران خارجی هم با پا گذاردن در خاک ایران از این مقوله خارج نیستند. حال آنکه در کشوری که مهد ظهور اسلام است چنین قانونی حاکم نیست.


به نظر شما محدودیت‌هایی که در جامعه ایران برای زنان جوان وجود دارد، چقدر از لحاظ روانی زنان جامعه ما را تحت تاثیر قرار داده است. به عنوان مثال مساله انتخاب پوشش و بحث حجاب اجباری، مساله نوع رفتار مثل خندیدن و آرایش کردن و… آیا این‌ها جمعیت زنان جوان جامعه ما را تحت تاثیر قرار داده‌اند؟ آیا افسرده کرده‌اند؟ خشن کرده و یا سرکوب کرده‌اند؟

این موضوع نمی‌دانم چقدر علمی است اما تجربه به ما آموخته ذات انسان به نحوی طراحی شده که همیشه در مقابل محدودیت و ممنوعیت‌ واکنشی منفی از خود بروز می‌دهد. حالا تصورش را بکنید که محدودیت‌ها غیرمنطقی و بیش از آستانه‌ی تحمل، به‌خصوص برای قشر جوان باشد. تمام انسان‌ها از بدو خلقت با روحی آزاد خلق شده‌اند با حق انتخاب و اختیار. پس وقتی روح آزاد انسانی در بکن، نکن‌های افراطی در تعصبات در تحجرات اسیر می‌شود، به یک‌باره لجام گسیخته شده و جوان، فرقی ندارد پسر یا دختر باشد، یا منفعل و ناکارآمد می‌شود (مثل دختران جوان معتادی که نمونه‌هایش را در زندان زنان قرچک ورامین و زندان کجوئی کرج شاهد بودم) می‌دیدم که آنها برای رها کردن خودشان از بی‌هویتی از اینکه باید مثل عروسک کوکی در جامعه‌ای دگم و بسته عمل می‌کردند، بی‌آنکه بستری مناسب برای حمایت و رشد و تقویت، روح مستعد، خلاق و هنرمندشان فراهم باشد و در کمال تاسف نه‌تنها این بستر مهیا نبوده بلکه با ابزارهای بازدارنده و سرکوب‌گر مواجه شده‌اند. دختران جوانی که عاشق رقصیدن، آواز خواندن یا مدل شدن بودند ولی به خاطر همین علایق بازداشت و متحمل حبس شدند. همان‌طور که قبلا گفتم تعداد زیادی از این دختران جوان و به تبع آن پسران جوان و مستعد برای فراموش کردن اصل خود و نیازهای مادی و معنوی‌شان رو به انواع مواد مخدر آورده در گوشه‌ای رها شدند. تعدادی دیگر برای پر کردن این خلاءهای معنوی و محدودیت‌های غیر انسانی عصیانگر، گستاخ و سرکش می‌شوند؛ مانند “هلیا” دختر جوانی که چندی است ویدئوی قمه‌کشی‌اش را در شبکه‌های اجتماعی و فضاهای مجازی می‌بینیم.


یا دختران جوانی که ناامیدانه از ادامه‌ی زندگی دست می‌شویند و مرگ را به زندگی در فضایی تاریک و بسته و استنشاق هوایی مسموم ترجیح می‌دهند؛ مانند دختر آبی که به خاطر منع ورود زنان به ورزشگاه و دیدن و تشویق آزادانه‌ی تیم مورد علاقه‌اش اقدام به خودسوزی کرد و جان عزیزش را از دست داد.


البته درصدی هم هستند که جسارت و شجاعت در وجودشان موج می‌زند و ترجیح می‌دهند به جای آنکه به خود آسیب جسمی یا روحی بزنند علیه سرکوب‌ها و تحقیرها و محدودیت‌هایی که مخالف طبیعت انسانی است، بایستند و مبارزه کنند. با هر هزینه‌ای که در قبالش ناچار به پرداخت باشند.


در اینجا اگر مانعی ندارد اجازه می‌خواهم تا خاطره‌ای از جوانی خودم تعریف کنم. این خاطره مربوط به دهه‌ی ۶۰ است. زمانی که تازه وارد دانشگاه شده بودم. در آن دوران دختری بودم بسیار شاداب و خندان با وجود تمام سختی‌های خاص آن زمان. به قول دوستانم حتی از ترک‌های دیوار هم خنده‌ام می‌گرفت؛ اما همین خنده‌ی ساده که باعث سلامت و بهداشت روان است و جسم را پُرتحرک و شاداب حفظ می‌کند، در من از سمت بزرگسالان به قدری سرکوب می‌شد که به تدریج احساس می‌کردم از نظر اخلاقی مشکل دارم! پس به دنبال راه‌حلی برای تعدیل این صفت خدایی می‌گشتیم تا اینکه تصمیم گرفتم دور از چشم خانواده به روانپزشک مراجعه کنم اما هیچ دکتر روح و روانی را نمی‌شناختم. در نتیجه به بهانه‌ی چکاب دندان از دندانپزشک آدرس روانکاو را جویا شدم. ایشان دلیل را از من جویا شدند و وقتی متوجه شدند علت چیست خندیدند و گفتند “این اقتضای سنت است، اگر امروز نخندی کی باید بخندی و ادامه دادن دلیل برای گریه زیاد است. بیخود دنبال روانکاو و روانپزشک نگرد، آنهایی که می‌گویند دختر زشت است بخندد مشکل دارند نه تو”. با اشاره به این خاطره به این نکته خواستم اشاره کنم که منع من از خندیدن آن هم در اوج جوانی به تدریج داشت اعتماد به نفسم را از بین می‌برد و اگر دنبال راهکار نبودم تبدیل به آدمی دل‌مرده، منزوی، بی‌حس و متنفر از آدم‌های اطرافم می‌شدم.


آیا این سرکوب زنان جوان در جمهوری اسلامی ایران در درازمدت باعث مخالفت با کاور شدن زنان شده است؟

باید خدمت‌تان عرض کنم کاور کردن زنان در جمهوری اسلامی با پوششی به نام حجاب اسلامی در واقع کاور کردن فکر و اندیشه‌ی زنان ایرانی است. زن‌ستیزان حکومت‌ جمهوری اسلامی ایران تلاش دارند تا با این پوشش اجباری زن را به ۱۴۰۰ سال پیش بازگردانند؛ نه ۱۴۰۰ سال پیش ایران، بلکه کشوری که امروزه خودش به این نتیجه رسیده که باید برای ارتقای جامعه و احیای فضایی سالم و اکتیو و پویا و پیش‌رونده لازم است دست از منیت‌های مردانه بشویند و دامنه‌ی محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها را از اطراف زنان کشورش بکاهد.


بله زنان و دختران جوان امروزه بخاطر تمام محدودیت‌های نابجا و خشونت‌های ناروا و قوانین غیرانسانی در مقابل این نماد “حجاب” قد علم کردند؛ زیرا همان‌طور که قبلا عرض کردم این پوشش به واقع کاور کردن تمام حقوق انسانی و طبیعی زنان است.


شما به مخالفت زنان ایرانی با محدودیت‌ها و خشونت‌های برآمده از دل حجاب اجباری اشاره کردید. این مخالفت‌ها توسط زنان در ایران در موارد بسیاری، بازداشت، شکنجه و زندان‌های بلندمدت برای معترضان در سنین مختلف در پی داشته است. آیا جوان بودن معترض به حجاب اجباری در نوع برخورد با او تاثیری دارد؟ تجربه میان برخورد امنیتی با شما و دخترتان یاسمن که از دو نسل با دو سن متفاوت می‌آیید چگونه بوده است؟

نه از باب توهین و تحقیر یا طول مدت حبس. همان‌طور که در جریان هستید برای من و دخترم یاسمن به یک اندازه حبس تعیین شد. به هر دوی ما توهین شد. به من از سوی قاضی مقیسه به‌خاطر آنکه لیاقت مادر بودن را نداشتم و حیف اسم مادر که روی من گذاشته شده! چرا؟ چون نتوانستم دخترم را آن‌طور که مورد پسند ایشان و نظام‌شان است تربیت کنم! اجازه می‌خواهم عین گفته‌ی قاضی مقیسه را نقل کنم. ایشان ضمن ایراد اتهامات من با طرح ۱۶ مصداق نگاهی از روی خشم به من انداختند و گفتند: “خیلی خبیث و کثیف هستی، به تو هم میگن مادر! به جای اینکه مانع دخترت بشی، خودت هم تشویقش می‌کنی و کنارش قرار می‌گیری. یا این توهین که “چی می‌کشی، قیافه‌ش رو ببین”. و یک مشت مزخرفات دیگر. اما در طول بازجویی به دخترم خیلی سخت گرفتند. بعد از کارتکس شدن یاسمن در زندان شهر ری (قرچک ورامین) او را به مدت ۱۰ روز در انفرادی وزرا در مکانی مثل قبر با نوری ضعیف و کم‌سو و سرد با دو پتوی پر شپش یکی برای زیر پا و دیگری رو، حبس کردند و مرا بعد از بردن یاسمن، به قرچک منتقل کردند. در تمام مدت بازجویی من و دخترم نتوانستیم همدیگر را حتی برای لحظه‌ای کوتاه ببینیم. با ورودم به قرنطینه‌ی قرچک پیگیر وضعیت یاسمن شدم ولی پاسخ درستی دریافت نمی‌کردم و از نظر روحی بسیار به هم ریخته بودم؛ چون تقریبا از ۱۰ روز قبل دخترم را ندیده بودم و امیدوار بودم در قرچک همدیگر را خواهیم دید اما نیروهای اطلاعاتی به نحوی برنامه‌ریزی کرده بودند که تا ۱۰ روز پس از آن نیز از دیدن دخترم محروم باشم. یک شکنجه روحی! حتی نمی‌دانستم دخترم کجاست. تا اینکه یک روز قبل از آزاد شدن دخترم از انفرادی مرا هم به وزرا بردند؛ به مسئولین آنجا مشخصات یاسمن را دادم و درخواست کردم اگر آنجاست به من بگویند و اجازه دهند برای یک لحظه ببینمش، اما منکر شدند. مرا به سلولی در نزدیکی در ورودی انداختند. من که حضور دخترم را حس می‌کردم ابتدا با صدایی آرام اسمش را به زبان آوردم در سلول کناری خانمی بود که شروع کرد به صحبت، من مشخصات دخترم را به او دادم و وقتی ایشان تایید کرد که یاسمن در آخرین سلول است. صدایم را بلند و بلندتر کردم تا اینکه یاسمن شنید. او هم با هیجان مرا صدا زد هر دو از پشت پنجره‌ی فلزی و کوچک سلول‌های‌مان گریه می‌کردیم و قربان‌صدقه هم می‌رفتیم؛ مامورین سر رسیدند و ما را با تهدید به اینکه “اگر ادامه بدهید هر کدام‌تان را به جایی دیگر و دور از هم منتقل خواهند کرد” ساکت کردند.


اما کار به همین‌جا ختم نشد. پس از گذشت ۵ ماه که در قرچک به سر بردیم با دستور حیات‌الغیب به زندان اوین منتقل شدیم.


تاریخ دقیق را به خاطر ندارم اما پس از گذشت فکر کنم ۱ یا دو ماه که از حضورمان در اوین می‌گذشت و حکم از سوی قاضی صادر شده بود و دوران محکومیت‌مان را می‌گذراندیم، ناباورانه برای بار دوم از سوی سپاه یاسمن را به مدت ۱ هفته به بند ۲ الف اوین برده و مورد بازجویی مجدد در خصوص همان پرونده قرار دادند! البته کاملا غیرقانونی و بر خلاف آیین‌نامه‌ی زندان‌ها بود. با این توضیحات می‌شود گفت در برخی موارد به‌خصوص بعضی حساسیت‌های افراطی روی یک زندانی خاص برخورد امنیتی متفاوت است که البته ربطی به سن و سال ندارد.


یکی از مسائل مهم زنان جوان در ایران این است که مهم‌ترین مسئله زنان چیست؟ سیاست‌گذاران،‌ برنامه‌ریزان، مدیران اجرائی، پژوهشگران و محققان مسائل زنان چه چیزهایی را باید در راستای بهبود وضعیت زنان، در اولویت و خط اصلی اقدامات خود قرار دهند؟

به عقیده‌ی من تمام مسائل مربوط به زنان مهم و اولویت دارند. بنابراین اهم و مهم برای من به شخصه بی‌مفهوم است. زیرا تمام ما زنان چه جوان و چه میانسال و یا کهنسال که اتفاقا آگاه به حقوق انسانی عرفی و قانونی خود هستیم، دغدغه‌هایی داریم که هر یک در جای خود برایمان حائز اهمیت است. بی‌تردید اولین اصل برای ما زنان حفظ و احترام به کرامت انسانی‌مان است که با احترام گذاردن به این اصل سایر حقوق نیز به صورت اتوماتیک رعایت خواهد شد. چون بحث کرامت به انسان است فارغ از هرگونه نگاه جنسیت‌گرایانه.


با این تفکر زن دیگر جنس نیست؛ بلکه انسانی است دارای تمامی حقوقی که باید شامل‌اش شود. مانند حق حضانت فرزند، حق قیمومیت، حق طلاق، اختیار و انتخاب نوع پوشش، کسب مقامات رده بالای کشوری و حتی لشکری، سهم برابر ارث، شهادت دادن برابر با مردان و موارد این‌چنینی که الان ذهنم یاری نمی‌کند.


نظر شما در خصوص تجربه زنانه از حجاب اجباری در تابستان و تاثیر آن بر سلامتی زنان جوان در جامعه ایران و به طور مشخص در خصوص وضعیت سلامتی و مسائل بهداشتی مرتبط با حوزه جنسی زنان چیست؟ تاثیرات ناشی از محدودیت‌های اعمال شده بر زنان جوان ایرانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

صددرصد نوع پوشش می‌تواند تاثیرات مثبت و یا منفی بر سلامتی جسم و روان تمام افراد جامعه داشته باشد. زن یا مرد و پیر یا جوان هم فرق ندارد. تصور کنید اسکیمویی در قطب پوششی داشته باشد که یک نفر در استوا یا جزایر هاوایی دارد یا بالعکس. بدون شک غیر قابل تحمل، آزاردهنده و مرگ‌آور است. پس نوع پوشش باید با توجه به اقتضای زمان و مکان باشد. در ایران به این امر به هیچ وجه توجه نمی‌شود. از نظر حکومت اسلامی ایران تمامی زنان باید از یک پوشش در تمام فصول سال تبعیت کنند. پوشاندن مو و کل اندام از بالاتنه تا مچ دست و قد مانتو تا دو وجب زیر زانو و شلوار بلند تا مچ پا.


گرچه امروزه از این نوع پوشش دهه‌شصتی تبعیت نمی‌شود و زنان در طی بیش از ۳۰ سال کوشیده‌اند تا تغییراتی در شکل و ظاهر پوشش خود ایجاد کنند؛ اما این تغییر جوابگوی بسیاری از مشکلات و تاثیرات مخربی که حجاب اجباری در رفتار و سبک زندگی به‌خصوص در دختران جوان ایجاد کرده، نبوده است. ما بسیاری از دختران زیبا و جوان را می‌بینیم که بارها و بارها خود را زیر تیغ جراحان زیبایی برده‌اند؛ یا با انواع پرسینگ به گو‌شه‌ی لب، زیر لب، کنار چشم، بالای ابرو، کنار بینی، روی دندان و یا با تتوها و خالکوبی‌های افراطی تلاش کرده‌اند تا حداقل قسمت‌هایی را که حکومت قادر به محدود کردن آن نبوده‌اند، در معرض دید قرار دهند؛ آنها گاها به دست آدم‌های ناشی دچار آسیب‌های فراوان و جبران‌ناپذیری شده‌اند. شاید بگویید استفاده از این نشانه‌های زیبایی در همه جای دنیا که حتی حجاب اجباری نیست توسط جوانان به کار برده می‌شود. من هم با این گفته موافقم. اما می‌خواهم عرض کنم استفاده‌ی بیمارگونه و عمل‌های زیاد زیبایی توسط خانم‌های ایرانی صرفا به خاطر مد و یا یک تب عمومی نیست. این تاثیر محیط محدود کننده‌ای است که نظام سلطه‌جو بر جوانان ما تحمیل کرده است. اجبار سبب می‌شود تا فرد هویتش را در لابه‌لای مجله‌های مد، فیلم‌ها و شخصیت‌های محبوب خود جست‌وجو کند. از این رو می‌کوشد لبانی مانند آنجلینا جولی، لبخندی مانند نیکول کیدمن، گونه‌هایی مانند فلان زن هنرمند و یا خواننده و … داشته باشد. او نه‌تنها دیگر خودش را دوست ندارد، بلکه تلاش می‌کند بیمارگونه از واقعیت‌های اطرافش بگریزد.


اما در حوزه‌ی سلامت جسم می‌بینیم که زنان ایرانی به صورت افراطی برای نشان دادن زیبایی خود از لوازم آرایشی زیادی استفاده می‌کنند که به لحاظ شیمیایی و غیر استاندارد بودن به چشم‌ها و پوست صورتشان آسیب می‌رساند. موها به خاطر نرسیدن هوا و نور خورشید دچار ریزش می‌شود. علاوه بر این استفاده از انواع وسایل برقی و حرارتی برای زیباتر جلوه دادن جلو و یا پشت مو که بیشتر در معرض دید است، غالبا فاقد طراوت و لطافت می‌شود. نکته‌ای که بسیار حائز اهمیت است، کمبود ویتامین دی است؛ با اطمینان می‌گویم اکثر زنان ایرانی به‌خاطر بی‌بهره ماندن از تابش اشعه‌ی آفتاب بر مو و بدنشان از این ویتامین به‌طور طبیعی محروم هستند. با یک جست‌وجو در گوگل می‌توانید به علت بسیاری از بیماری‌هایی که ناشی از کمبود ویتامین دی است و امروزه به‌خصوص در میان زنان شیوع پیدا کرده پی ببریم. بیماری‌هایی مانند سرطان سینه، فشار خون بالا، دیابت، ام اس، بیماری‌های قلبی، استرس‌ها، کم‌خوابی‌ها و همین‌طور چاقی‌های مفرط.


با توجه به فرهنگ سنتی بخش‌های مختلف جامعه ایرانی، مبارزه با حجاب اجباری را باری بر دوش جوان‌ترها می‌دانید یا فکر می‌کنید تمامی شهروندان با بازه‌های سنی را می‌توان در این امر شریک کرد؟ چگونه؟

از نظر من مبارزه با حجاب اجباری تمام رده‌های سنی را در بر می‌گیرد و سنگینی این بار لزوما بر دوش دختران جوان نیست. ما خانواده‌های مذهبی و بسیار سنتی‌ای را دیده‌ایم که مادر کاملا محجبه است اما دختر یا دخترانش ملزم به انتخاب نوع پوشش مادر نیستند. زیرا اعتقاد به آزادی، اختیار و انتخاب دارند. در کلیپ‌های نه به حجاب اجباری زنان بسیار مسنی را دیدیم که به زحمت و با عصا و واکر راه می‌رفتند اما روسری‌شان را به حمایت از دختران و زنان مخالف حجاب برداشته و صدای آنان شدند. زمانی به ما و به کمپین نه به حجاب اجباری از سوی بسیاری از افراد و حتی فعالین مدنی و سیاسی خرده گرفته می‌شد که مگر تو انبوهی از مشکلات موجود را نمی‌بینی و مشکل ما این یک تکه پارچه است؟! و امروز با قطعی‌های مکرر برق، زنی از گرگان با برداشتن روسری و پرت کردن آن بر روی زمین صدای اعتراضش را بلندتر می‌کند و می‌گوید: “فقط این لعنتی را روی سر ما گذاشتید”. یعنی نماد خشونت و عقب‌ماندگی و مانعی برای پیشرفت و گرفتن حق را به زور بر سر ما کردید تا پس زده شویم و صدای‌مان در نطفه خفه شود. اما نخواهید توانست.


از سوی دیگر حالا یا در قالب شوخی و طنز و یا واقعیت، محمد شرقی، جانشین معاون هماهنگ کننده ناجا می‌گوید: دادن گل و هدیه به خانم‌های بی‌حجاب را در دستور کارمان قرار داده‌ایم؟! همین دو مورد نشان می‌دهد که چقدر روی حجاب زنان حساسیت وجود دارد. یکی از دل مردم است و آگاه به این امر که حجاب پوششی است برای اجحاف و زورگوئی و تمامیت‌خواهی و قلدری حکومت و دیگری مزدوری است درمانده از قوه‌ی قهریه؛ می‌کوشد تا برای نیل به مقصود با دادن گل و هدیه به زنان بی‌حجاب موضوع حجاب را به اصطلاح خودشان درون‌سازی کنند.


شما تجربه حبس در زندان قرچک ورامین، بند زنان زندان اوین و بند عمومی زندان کچوئی کرج را داشته‌اید. بر اساس تجربه شخصی‌تان چه تصویری از زیستن در کنار زندانیان زن و به طور مشخص زنان جوان زندانی و مشکلات آنان، چه از باب مسائل بهداشتی و چه از باب برخورد مسئولین زندان به تفکیک زندان و مردان در ذهن دارید؟

وقتی وارد زندان قرچک شدم چهره‌ای دیگر از زنان را دیدم. چهره‌ی‌ای که درصد بالایی از آن نتیجه‌ی ظلم و بی‌عدالتی حاکمیت است. در آنجا دختران جوان و زیبایی را دیدم که برای تامین مایحتاج خود و خانواده مجبور به سرقت، تن‌فروشی و حمل قاچاق شدند. زنانی که ترجیح دادند تا بدبختی‌هایشان را پای پایپ و چراغ پیک‌نیک و زرورق و وافور… دود کنند و به هوا بفرستند. از نظر وضعیت بهداشت و درمان تجربه‌ی من از سه زندان قرچک، اوین و کچوئی مشابه هم است؛ رسیدگی لازم به هیچ وجه صورت نمی‌گیرد، شاید در هر سه بهداری که من تجربه کردم فقط یک نفر از کادر پزشکی از حس انسانیت و دلسوزی برخوردار بوده ولی به لحاظ محدودیت‌های دارویی و امکانات پزشکی عاجز از رسیدگی لازم شده و برای التیام روح زندانی بیمار، محبت و همدردی‌اش را نثارش کرده است.


قبل از کرونا اعزام‌ها به‌ندرت صورت می‌پذیرفت. به خاطر دارم دختر بسیار جوانی که فقط ۱۹ سال داشت، از روی پله‌ی هواخوری افتاد، از ناحیه‌ی مچ دست آسیب جدی دید، به بهداری مراجعه کرد اما تنها خدمت بهداری به او دادن یک قرص مسکن برای تسکین دردش بود! اما لحظه به لحظه درد و ورم پا بیشتر می‌شد و مشخص شد که استخوان دستش شکسته و قرار شد به بیمارستان اعزام شود؛ با این حال و با وجود پیگیری‌های که انجام دادیم اعزام صورت نگرفت و آنقدر زمان برد که مچ دست کج جوش خورد.


بارها شاهد بی‌مبالاتی پرستاران در دادن قرص‌های اشتباه به زندانیان در دو زندان قرچک و کچوئی بودم و این امر گاها با مسمومیت زندانی همراه می‌شد. تغذیه به خصوص در قرچک فاقد ویتامین و پروتئین کافی است و اکثر زنان زندانی از کمبود ویتامین‌هایی مانند ب۱، ۲ و ۳ که در انواع گوشت مرغ و ماهی و سبزیجات است و یا ویتامین ث که در مرکبات یافت می‌شود محروم هستند. خرید محصولات گوشتی و سیفی برای زندانیانی که شرایط مالی خوب یا متوسطی دارند در اوین بیشتر و در کچوئی نسبتا امکان‌پذیر است. اما باید توجه داشته باشیم اکثر زندانیان زن این استطاعت مالی را ندارند و ناچارند غذای کم خاصیت زندان را میل کنند. بیگاری کشیدن از زندانیان یکی از معضلات حاکم بر دو زندان قرچک و کچوئی است.


اکثر زنان و دختران جوان یا میانسالان توانمند ناچارند برای کارفرمایان کارخانجات و شرکت‌های تولیدی در قبال مزدی اندک و ناچیز کار کنند. در زندان کچوئی این موضوع را هنگامی که مدیر کل سازمان زندان‌ها برای بازدید آمدند مطرح کردم و به ایشان فهماندم که در حکم هیچ‌یک از این زنان، کشیدن حبس با اعمال شاقه و بیگاری نیست و این اجحافی است که زندان در حق آنان می‌کند. برخی از این زندانیان واریزی ندارند علاوه بر این ناچارند حاصل دسترنج خود را برای خانواده‌هایشان در بیرون از زندان واریز کنند. حال تصور کنید برای یک ماه کار ۳۰ هزار تومان! آن هم با توجه به تورم دریافت کنند، واقعا شرم آور است؛ یا برای هر ۱۰۰ تا برس که هر کدام باید به تعداد ۱۵۰ سوزن زده شود، فقط مبلغ ۲۵ هزار تومان پرداخت می‌شود؛ حال آنکه یک برس در بازار به مبلغ ۳۰ تا ۵۰ هزار تومان به فروش می‌رسد. سر انگشتان نیروی کار ارزان زندانی به خاطر کارهای ریز و سرانگشتی پینه زده و کمرها و کتف‌ها به خاطر خمیده بودن غالبا آزرده و دردمند است.


با سپاس از وقتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.

مرگ زنی دیگر ناشی از حادثه زن کشی سردشت



 سعدا اسپندار، شهروند اهل سردشت و حدوداً ۴۰ ساله در اثر شدت جراحات ناشی از تیراندازی همسر دوستش به سوی آنها، در یکی از مراکز درمانی ارومیه جان باخت.


روز دوشنبه ۴ خرداد (۲۶ جولای)، مرد مسلحی در سردشت با هویت “مجید بیتوشی” با استفاده از اسلحه کلاشینکوف همسرش “هما حاجی‌پور” و “سعدا اسپندار” را به رگبار بست که همسرش به فوریت جان باخت و آن زن دیگر بشدت مجروح شد.


هه‌نگاو پیشتر گزارش داده بود که مجید بیتوشی به دلیل اختلافات خانوادگی مبادرت به قتل همسرش نموده و متعاقب قتل همسر و زخمی کردن سعدا اسپندار خود نیز اقدام به خودکشی کرده بود که هم‌اینک تحت مراقبت‌های پزشکی قرار دارد.


هما حاجی‌پور چندین سال بود که در کشور کشور فنلاند زندگی می‌کرد و برای طلاق از همسرش به سردشت بازگشته بود.


با استناد به آمار به ثبت رسیده در مرکز آمار و اسناد سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، از ابتدای سال ۱۴۰۰ تاکنون (۴ ماه)، دست‌کم ۱۴ زن در شهرهای سردشت، سنندج، کرمانشاه، سقز، صحنه، دره‌شهر، ایلام، پاوه و به قتل رسیده‌اند که دلیل بیشتر این موارد اختلافات خانوادگی بوده است.

عظیمه ناصری فعال زن اهل بوکان بار دیگر بازداشت شد



 نیروهای اطلاعات سپاه، عظیمه ناصری فعال زن اهل بوکان را بازداشت و به یکی از بازداشتگاهی امنیتی در ارومیه منتقل کرده‌اند.


یکی از نزدیکان خانم ناصری در اینباره به خبرنگار هه‌نگاو گفت: “نیروهای اطلاعات سپاه ساعت ۶ بامداد به منزل آنها هجوم و عظیمه ناصری را بدون ارائه هرگونه برگه قضایی بازداشت و با خود برده‌اند”.


به گفته این منبع، نیروهای اطلاعات سپاه پس از بازداشت عظیمه ناصری وی را به یکی از بازداشتگاه‌های امنیتی در ارومیه منتقل کرده‌اند و تاکنون دلیل بازداشت دوباره وی نامعلوم است.


عظیمه ناصری روز شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ (۹ ژانویه ۲۰۲۱) هم‌زمان با شروع موج جدید بازداشت شهروندان کُرد بازداشت شده بود که پس از دو ماه با وثیقه ۵۰ میلیون تومانی و موقتاً آزاد گردید و هنوز نشست دادگاه وی برگزار نشده است.

آزادی اولدوز قاسمی با تودیع قرار از زندان تبریز



 اولدوز قاسمی، شهروند ساکن تبریز امروز چهارشنبه ۶ مردادماه با تودیع قرار وثیقه به صورت وقت و تا پایان مراحل دادرسی از زندان تبریز آزاد شد. خانم قاسمی روز شنبه ۲ مرداد توسط نیروهای امنیتی در این شهر بازداشت شده بود.

آزادی خانم قاسمی با تودیع قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی به صورت وقت و تا پایان مراحل دادرسی صورت گرفته است.

روز شنبه ۲ مردادماه، شماری از شهروندان ساکن تبریز در حمایت از اعتراضات خوزستان به بی آبی و سوء مدیریت مسئولان که از شب پنجشنبه ۲۴ تیرماه آغاز شده است، دست به تجمع و راهپیمایی اعتراضی زدند. هرانا پیشتر طی گزارشی، از بازداشت دستکم سه شهروند به نام های محمد محمودی، داود رحیمی و صمد لادوندی‌ توسط نیروهای امنیتی در جریان این اعتراضات خبر داده بود. هرچند منابع محلی تعداد بازداشت شدگان را بیش از این تعداد عنوان کرده اند.


طی روزهای اخیر، قبل و در جریان این اعتراضات، شهروز برزگر، شاهین برزگر، امیر ستاری، وحید ابهری، مجتبی عبدلی‌، محمد مردی، یوسف سلحشور، نادر صادقیان، پرویز سیابی، سیامک کوشی و اولدوز قاسمی نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. خانم قاسمی مدتی بعد به زندان تبریز منتقل شده و سیامک کوشی، محمد محمودی، داود رحیمی و کریم اسماعیل زاده نیز طی روزهای گذشته با قرار آزاد شدند. از وضعیت شهروندان بازداشت شده دیگر اطلاع دقیقی در دست نیست.


الدوز قاسمی، پیش از این نیز سابقه بازداشت و محکومیت در پرونده خود دارد. وی در تاریخ ۴ خردادماه ۹۷ در مراسم دوازدهمین سالگرد کشته شدگان اعتراضات خونین خرداد ۸۵ در گلزار شهدای شهرستان نقده توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از گذشت چند روز با تودیع قرار وثیقه آزاد شده بود. نهایتا شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری دو نقده به ریاست قاضی کیومرثی رای به برائت وی از اتهامات داده و این حکم در دادگاه تجدیدنظر نیز عینا تایید شد.

خشونت خانگی؛ یک زن در مراغه توسط همسرش به قتل رسید

 یک زن در مراغه به وسیله سلاح گرم توسط همسرش به قتل رسید. متهم پس از بازداشت، انگیزه خود از این اقدام را اختلافات خانوادگی عنوان کرد. به گزا...