جستجوی این وبلاگ

خرداد ۰۴، ۱۴۰۰

گزارش از پارک ویژه زنان، در آرزوی تابیدن آفتاب به موهایمان



 لارا بارسقیان، شهروندخبرنگار، تهران


پس از گذشت ۴۰ سال از اجباری شدن «حجاب» برای زنان و دختران در نظام جمهوری اسلامی ایران و مجبور کردن آن‌ها به رعایت حجاب با استفاده از زور و گشت‌های پلیس و بسیج، همواره این موضوع یکی از دغدغه‌های مهم زنان و فعالان اجتماعی در ایران و خارج از ایران بوده است.


شهروندخبرنگار «ایران وایر» به یک بوستان ویژه زنان در تهران رفته و با شهروندان گفت‌وگو کرده است.


***


اینکه چند مرد تصمیم بگیرند تا برای نوع پوشش ده‌ها زن و دختر ایرانی تصمیم‌گیری کنند، به واقع تصمیمی عقلانی و درست به نظر نمی‌رسد و امروزه کار به جایی رسیده که پیامک‌های جریمه و احضار به پایگاه‌های پلیس برای آن دسته از زنانی که حجاب مطلوب جمهوری اسلامی ایران را در خودروی خود رعایت نکرده‌اند، هم ارسال می‌شود.


اعمال قانون حجاب اجباری علاوه بر سختی‌های متداولی که بر زنان ایرانی تحمیل کرد، موجب افزایش بیماری پوکی استخوان به دلیل نرسیدن نور خورشید به بدن زنان ایرانی و کمبود «ویتامین دی» در آن‌ها نیز شده است. طبق گزارشی که پزشكان دانشگاه «علوم پزشكي تهران» در سال ۱۳۸۲ به دفتر امور زنان استانداری تهران ارائه کردند، بيماری پوكی استخوان نزد زنان ایرانی به‌ويژه زنانی كه در شهرهای بزرگ زندگی می‌كنند، به سرعت رو به افزايش است. گزارشی که موجب شد تا در اواخر دولت «محمد خاتمی» و سپس در دولت «محمود احمدی‌نژاد» طرح احداث «پارک مخصوص بانوان» مطرح و پیگیری شود تا زنان بتوانند در این پارک‌ها بدون حجاب و روسری ورزش و تفریح کنند.


نخستین بوستان برای زن‌ها در سال ۱۳۸۷ افتتاح شد و در ادامه و تا پایان سال ۱۳۹۹ شش بوستان اختصاصی زن‌ها به نام‌های «بهشت مادران، پردیس بانوان، بوستان نرگس، مجموعه شهربانو و بوستان ریحانه» در نقاط مختلف تهران احداث و شروع به فعالیت کرده‌اند.


در حالی که موافقان ایجاد پارک‌های ویژه زن‌ها در این سال‌ها عموما مسئولان و کارگزاران دولتی و حکومتی بوده‌اند، اما فعالان حقوق زنان در ایران مانند «نسرین ستوده» و «نرگس محمدی» به شدت نسبت به این طرح اعتراض داشتند و آن را برابر با «تفکیک جنسیتی و بی‌عدالتی علیه زن‌ها و منفک کردن زن از جامعه» دانسته‌اند.


برای پیگیری بیشتر و جویا شدن نظر زنان تهرانی درباره این نوع پارک‌ها، سری به بوستان «بهشت مادران» در مرکز تهران زدم. پارکی که به‌ عنوان اولین بوستان ویژه زنان در تهران و در تاریخ ۲۲اردیبهشت ۱۳۸۷ افتتاح و بهره‌برداری شد.


«نرگس» که به نظر می‌رسید، حدود ۵۰ سال سن داشته باشد؛ گفت: «ورزش بدون حجاب اجباری قطعا حس خوبی دارد. من نمی‌گویم که می‌خواهم لخت‌وعور باشم در خیابان، اما می‌گویم مگر چه می‌شود، اگر بتوانیم با همین شلوار و تی‌شرت در کوچه و خیابان و پارک‌های آزاد راه برویم؟ من و دخترم که گاهی اوقات واقعا از حجاب در این گرما عاصی می‌شویم و برای ورزش چاره‌ای نداریم جز به همین پارک پناه بیاوریم، اما مثلا دخترم که سر کار می‌رود هم دائم از پوشیدن حجابی که دوستش ندارد، شاکی است و آرزو دارد که به خارج کشور برود تا بتواند آزادانه کار و تفریح و زندگی کند.»


خانم بعدی که نامش «سارا» بود و حدود ۲۵ سال سن داشت، می‌گوید: «من واقعا یکی از آرزوهایم این است که بتوانم همین شکلی در خیابان راه بروم. اصلا نمی‌توانم این مسئولین را درک کنم. آخر مگر مقاومت و مخالفت زنان با حجاب اجباری را نمی‌بینند؟ طرف نافش را با پیِرسینگ بیرون می‌اندازد و بعد یک روسری زوری روی سرش می‌کشد تا بگوید این حجاب را نمی‌خواهد. من نمی‌دانم این مسئولین می‌خواهند خودشان را گول بزنند یا چی؟ بله من هم ترجیحم این است که بتوانم آزادانه و هرطور که دلم می‌خواهد لباس بپوشم.»


در ادامه به سراغ گروه چند‌نفره‌ای از دختران نوجوان ۱۶ تا ۱۹ ساله رفتم. با آن‌ها همصحبت شدم و البته اینکه با توجه به سن کم‌، جملات بسیار قابل تاملی را به زبان آوردند.


«یگانه» می‌گفت: «معلوم است که دوست ندارم در کوچه و خیابان و پارک باحجاب باشم. در خانواده ما هیچکس حجاب ندارد و پدر من هم کاری با ما ندارد. اینکه من بخواهم با چه تیپ و لباسی بگردم، چرا باید برای یک عده غریبه مهم باشد و برای آن تصمیم بگیرند؟ مالکیت بدن خودمان را هم نداریم؟ چرا باید برای تمام زن‌های یک مملکت تصمیم بگیرند که چه بپوشند؟ باز با این حال دائم در مترو و خیابان تن و بدنم می‌لرزد که نکند الان گشت ارشاد مرا بازداشت کند! یعنی در واقع این ناامنی را همین حکومت ایجاد می‌کند، نه مردان دیگر.»


یگانه در ادامه افزود: «حالا باز چون پدر من باشعور است، می‌دانم که درک می‌کند و اگر بازداشت هم شوم، می‌آید دنبالم و تعهد می‌دهد؛ اما برخی دیگر از پدرها و مادرها هم خیلی با دختران‌ خود خشن برخورد می‌کنند و در ضمن در مدت بازداشت هم با ما خیلی بد برخورد می‌کنند، همین ماموران وحشی...»


«سروناز» در ادامه صحبت دوستش گفت: «بله، قشنگ وحشی هستند و با همه‌چیز تو کار دارند. گوشی‌ات را هم می‌گیرند و چک می‌کنند. هرطور بخواهند با تو رفتار می‌کنند و طوری تحقیرت می‌کنند که انگار ارث پدرشان را خورده‌ای.»


«آیسان» گفت: «اگر شما واقعا مرتکب یک جرمی شوی و پلیس بازداشتت کند، خب قابل درک است؛ اما اینکه شما می‌دانی کاملا بی‌گناهی و فقط به‌ خاطر پوشیدن لباس مورد علاقه‌ات باید تنبیه و تحقیر بشوی و عذرخواهی کنی و تعهد بدهی، واقعا عذاب‌آور است و خیلی زور دارد. من که انشاالله تا چند سال دیگر از ایران می‌روم تا راحت شوم؛ اما واقعا دلم برای خودم و هم‌نسل‌های خودم می‌سوزد. خانم جان، من وقتی عکس‌های جوانی مادربزرگم را می‌بینم، خجالت می‌کشم که به خودم بگویم جوان! اگر آن‌ها جوانی کردند، پس ما دقیقا چه غلطی داریم می‌کنیم؟ چه شد که مردم انقلاب کردند؟»


و «ملیسا» نیز افزود: «ما آرزوی‌مان این است که با همین اکیپ‌مان و همین لباس راحت بیرون برویم. یا آن لباس‌های خوشگل‌مان را بپوشیم و در خیابان‌ها و پاساژها راه برویم. کنار دریا بیکینی بپوشیم. این‌ها آرزوهای بزرگی هستند؟»


نمی‌دانستم باید به این نوجوانان سرخورده چه بگویم. در مسیرم به خانم میانسال دیگری برخورد کردم. «مهری» خانم می‌گفت: «من به علت اعتقادات مذهبی‌ام، حتی اگر امکانش هم باشد باز دوست ندارم بی‌حجاب باشم، اما واقعا سوالم این است که چرا باید حجاب اجباری باشد؟ کجای اسلام گفته که تا هزاران سال بعد هم حکومت‌ها زن‌ها را مجبور به پوشیدن روسری و مانتو کنند؟ چرا زنانی که اعتقادی به حجاب ندارند باید مجبور شوند که مانند من در کوچه و خیابان ظاهر شوند؟ من دو تا دختر دارم که آن‌ها نیز هردو خودشان حجاب را با میل خود انتخاب کرده‌اند؛ اما هر دو انتخاب حجاب دلخواه را حق همه زنان می‌دانند و با حجاب اجباری مخالف‌اند. اصلا این حجاب اجباری باعث نفرت همه زن‌ها از خود حجاب اسلامی شده و مردم را با دین بد کرده است. ظاهرا مغز توی کله این مسئولین و آخوندها نیست.»


بعد از این خانم، با دو دختر جوان برخورد کردم که هر دو احتمالا حدود ۲۵ سال سن داشتند.


«آیدا» در پاسخ به سوال من گفت: «وای! بله که دوست دارم بدون حجاب باشم. به نظرم حجاب اجباری یکی از بدترین شکنجه‌هایی است که می‌شود نسبت به یک خانم روا داشت. ما در خانواده‌ خود از نظر پوشش کاملا آزاد هستیم و مانند اکثریت خانواده‌های ایرانی در مهمانی‌ها و عروسی‌ها خبری از حجاب نیست، اما این وضعیت رعایت حجاب اجباری در بیرون خانه، واقعا برایم مثل شکنجه روانی است. دلم برای خودم و سایر دختران ایرانی خیلی می‌سوزد که اینجا به دنیا آمده‌ایم.»


دوستش «صحرا» نیز گفت: «ما در مهمانی‌های خانوادگی مانند دوستم آزادی پوشش نداریم و هنوز باید شال سرمان کنیم، اما من همیشه از این اجبار خانوادگی در خانه و اجبار حکومتی در بیرون بیزار بوده و هستم. از چند سال پیش و دوران نوجوانی تصمیم گرفته‌ام که به خارج مهاجر کنم تا حداقل آنجا بتوانم آزاد باشم. یعنی گفتم می‌روم آنجا کار می‌کنم و برای خودم مستقل می‌شوم، مثلا در همین ترکیه. امیدوارم به زودی بتوانم بروم، اما آن‌قدر همه‌چیز گران شده و قیمت دلار و لیر هم آن‌قدر بالا رفته که نمی‌دانم می‌شود یا خیر. الان به این پارک می‌آیم تا حداقل چند ساعت سرم باد بخورد و آفتاب به پوستم برسد و مثلا برای خودم شبیه‌سازی کنم که خارج هستم (با خجالت می‌خندد) به‌خدا... حداقل یک ذره باد به لای موهایم و زیر پیراهنم برود.»


«تینا» نیز خانم سی و اندی ساله بود که می‌گفت مهم‌ترین دلیل حضورش در پارک بانوان، توصیه پزشکش برای جذب ویتامین دی طبیعی است.


تینا گفت: «من چون کمبود ویتامین دی دارم به اینجا می‌آیم و راه می‌روم یا با لباس باز به زیر نور آفتاب می‌نشینم. همیشه دکترم می‌گوید که خانم‌های ایرانی کمبود ویتامین دی دارند، یا دلیل اینکه موهای‌شان این‌قدر می‌ریزد هم این است که دائم روسری به سر دارند. بله من هم خیلی دوست دارم که بتوانم همین شکلی یا اصلا به هر شکلی که دلم می‌خواهد در خیابان‌ها برگردم.»


خانم «ترابی» فرد دیگری بود که به همراه دو دختر و دو عروس خود به پارک «بهشت مادران» آمده بودند و از وضعیت فعلی بسیار شاکی بودند. او گفت: «خب هرکسی هرطور که دوست دارد باید لباس بپوشد. نان و غذا و کار و معیشت و خانه مردم را که فراهم نمی‌کنند، تازه دستور هم می‌دهند که چطور لباس بپوشیم؟ والله که خیلی پررو هستند. مگر در تمام دنیا زنان آن‌طور که دلشان می‌خواهد لباس نمی‌پوشند؟ تازه این حجاب اجباری برای مردان هم تا حدودی وجود دارد. پسر من چرا نمی‌تواند در این گرما مثلا با شلوارک تا سر کوچه برود یا در پارک ورزش کند؟ مگر کسی می‌خواهد لخت شود؟ مگر من که خودم در دوران دوره شاه خدابیامرز هجده سالم بود، لخت می‌گشتم؟ باور کنید همه‌چیز ما با قاعده و درست بود. حتی یونیفرم مدرسه‌مان هم آن‌قدر قشنگ بود که ما کیف می‌کردیم. آن مومن با چادر می‌گشت و بقیه هم هرچی که دوست داشتند. همه هم کنار هم خوش و خرم بودند. این‌ها را که برای دخترها و عروس‌هایم تعریف می‌کنم، بیچاره‌ها فقط حسرت می‌خورند و آه می‌کشند. آخر مگر جوان‌های ما چه می‌خواهند؟ این‌ها آرزوهای کوچکی هستند. من که دائم به بچه‌ها می‌گویم بروند از این خراب‌شده. مادر هستم، دوست دارم عزیزانم کنارم باشند، اما نمی‌توانم عذاب‌شان را هم ببینیم.»

انجمن قلم آمریکا خواستار لغو فوری محکومیت نرگس محمدی شد

 


روز دوشنبه ۳ خردادماه، انجمن قلم آمریکا (پن) با انتشار بیانیه ای نسبت به صدور حکم حبس، شلاق و جزای نقدی برای نرگس محمدی سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، واکنش نشان داده و خواستار لغو فوری این حکم شد. خانم محمدی، به تازگی از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس برای او گشوده شده بود، توسط دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است.


دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰، با انتشار بیانیه ای نسبت به صدور حکم قضایی برای نرگس محمدی سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، واکنش نشان داد.


این انجمن در بیانیه خود ضمن اعتراض به صدور حکم حبس، شلاق و جزای نقدی برای خانم محمدی، خواهان لغو فوری این حکم شد.


به تازگی نرگس محمدی، از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس برای او گشوده شده بود، به حبس، شلاق و پرداخت جزای نقدی محکوم شد. بر اساس این حکم که توسط شعبه ۱۱۷۷ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران در تاریخ ۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰ صادر و به وی ابلاغ شده است، نرگس محمد از بابت اتهامات فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق انتشار بیانیه (بیانیه مبارزه با اعدام)، تحصن در دفتر زندان، تمرد از ریاست و مقامات زندان (برای پایان دادن به تحصن اعتراضی)، تخریب شیشه‌ها، افترا و ایراد ضرب و جرح” به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است.


هرانا اسفندماه ۹۹ در گزارشی از احضار نرگس محمدی به دادسرای اوین خبر داده بود، این فعال حقوق بشر با انتشار نامه‌ای سرگشاده در این خصوص گفته بود که “به هیچ عنوان در هیچ مرحله‌ای از این رسیدگی شرکت نکرده و از رای صادره از سوی محاکم قوه قضائیه در این پرونده تبعیت نکرده و قطعاً سرپیچی خواهم نمود”.


خانم محمدی که از تاریخ ۱۵ اردیبهشت ١٣٩۴ در زندان بسر می‌برد، برای سه اتهام به ۱۶ سال زندان محکوم شده بود. بنا بر ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی و با در نظر داشت «مجازات اشد»، نرگس محمدی باید ١٠ سال زندان را تحمل می‌کرد. وی در تاریخ۳۰ آذرماه ۹۸ همراه با ۷ زندانی سیاسی دیگر در بند زنان زندان اوین طی نامه‌ای از تحصن چند روزه خود در زندان به مناسبت چهلمین روز و در همراهی با خانواده‌های داغدار اعتراضات سراسری آبان خبر داده بودند. در پی این تحصن مسئولان زندان اوین خانم محمدی و دیگر زندانیان تحصن کننده را به تبعید به زندان دیگر تهدید کرده بودند که در نهایت روز سه شنبه ۳ دی ماه ۹۸ وی را از زندان اوین به زندان زنجان منتقل کردند. خانم محمدی دیماه سال گذشته نیز طی نامه ای به شرح وقایع و برخورد رییس زندان اوین و نیروهای امنیتی در جریان انتقال وی پرداخته بود.


نرگس محمدی نهایتا در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۹ با استفاده از قانون کاهش مجازات حبس از زندان زنجان آزاد شد. وی با گذشت حدود ۵ ماه از زمان آزادی کماکان از حق داشتن گذرنامه و خروج از کشور محروم است. ممنوعیت خانم محمدی از خروج از کشور جهت ملاقات با همسر و فرزندان خود در شرایطی است که در محکومیت پیشین وی مجازات تکمیلی ممنوعیت خروج از کشور عنوان نشده بود.

نهمین روز اعتصاب غذای مژگان کاوسی در زندان اوین


مژگان کاوسی، زندانی سیاسی در زندان اوین، از روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه، دست به اعتصاب غذا زده است. اعتصاب غذای وی در اعتراض به برخورد سلیقه ای مسئولان در خصوص بخشنامه اعزام به مرخصی زندانیان در جریان شیوع ویروس کرونا صورت گرفته است. خانم کاوسی که از تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۹۹ دوران محکومیت خود را در بند زنان زندان اوین سپری می‌کند، به بیماری گوارشی، هموروئید و آریتمی قلبی مبتلا است.


دوشنبه ۳ خردادماه ۱۴۰۰، مژگان کاوسی، زندانی سیاسی، نهمین روز اعتصاب غذای خود را سپری می‌کند.



اعتصاب غذای خانم کاوسی از تاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه و در اعتراض به برخورد سلیقه ای مسئولان در خصوص بخشنامه اعزام به مرخصی زندانیان در جریان شیوع ویروس کرونا صورت گرفته است. او طی مدت اعتصاب غذا دچار کاهش وزن و کاهش فشارخون شده است.

مژگان کاوسی بیش از یک سال گذشته را بدون مرخصی در حال تحمل حبس است علیرغم اینکه خانواده وی از شهرستانی دیگر جهت ملاقات مراجعه می کنند از ملاقات حضوری نیز محروم مانده و صرفا به صورت کابینی امکان ملاقات دارد.


خانم کاووسی که به بیماری گوارشی، هموروئید و همچنین آریتمی قلبی مبتلا است پیشتر به دلیل عدم دسترسی به رسیدگی پزشکی مناسب دست به اعتصاب غذا زد و در نهایت صبح روز چهارشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۳۹۹، از زندان اوین به بیمارستان طالقانی تهران اعزام شد. اعزام خانم کاوسی به بیمارستان جهت انجام عمل جراحی هموروئید صورت گرفت.


مژگان کاوسی در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۹۸، در جریان اعتراضات سراسری موسوم به “اعتراضات آبان ماه” توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در نوشهر بازداشت و پس از سه هفته از بازداشتگاه یکی از نهادهای امنیتی در ساری به بند زنان زندان نوشهر منتقل شد. خانم کاوسی نهایتا در تاریخ ۲۸ آذرماه ۹۸ با تودیع قرار وثیقه آزاد شد.


خانم کاوسی در مرحله بدوی توسط دادگاه انقلاب نوشهر از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به شش ماه حبس تعزیری، به اتهام “عضویت در گروه‌های مخالف نظام” ۳۳ ماه حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به تحمل ۳۰ ماه حبس تعزیری محکوم شد.


مژگان کاوسی در مرحله تجدیدنظر و با اعتراض دادستان با افزایش میزان محکومیت مواجه شد. وی از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به ۷ ماه و ۱۵ روز حبس و برای اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” به ۳۶ ماه حبس تعزیری و به اتهام “عضویت در گروه‌های مخالف نظام” به ۳۳ ماه حبس محکوم شد.


نهایتا محکومیت وی از بابت اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” پس از مرحله تجدیدنظر و با اعمال قانون کاهش مجازات به ۲ سال حبس تعزیری کاهش پیدا کرد. با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۲ سال حبس تعزیری از بابت اتهام “تحریک مردم جهت بر هم زدن نظم و امنیت کشور” برای وی قابل اجرا است.

خانم کاوسی از تاریخ ۲۲ شهریور ۹۸ به ادعای اداره اطلاعات شهرستان نوشهر به اتهام “تبلیغ علیه نظام و تبلیغ علیه دین” با ممنوعیت خروج از کشور مواجه شد. این در حالی است که این محرومیت هرگز به او ابلاغ نشده بود.


مژگان کاوسی نهایتا در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۹۹، بازداشت و جهت تحمل حبس به بند زنان زندان اوین منتقل شد.


مژگان کاوسی، فرزند اکبر، ۴۵ ساله و مادر دو دختر ۲۱ و ۲۵ ساله است. وی محقق، مترجم و از باورمندان به آیین یارسان است. کتاب “انفال و سرگذشت تیمور، تنها بازمانده از گورهای جمعی زنان و کودکان انفال شده” در سال ۹۸ با ترجمه مژگان کاوسی در انتشارات توکلی تهران چاپ شده است. 

با شکایت محمدباقر قالیباف؛ زینب صفری، روزنامه نگار در دادسرای فرهنگ و رسانه حاضر شد

 


جلسه بازپرسی زینب صفری، خبرنگار روزنامه سازندگی، امروز دوشنبه ۳ خردادماه، در دادسرای فرهنگ و رسانه برگزار شد. به گفته علی مجتهدزاده وکیل خانم صفری، احضار وی در پی شکایت محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی و دو تن دیگر از نمایندگان مجلس در خصوص انتشار گزارشی در خصوص دستکاری بودجه توسط مجلس، صورت گرفته است.


دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰، جلسه بازپرسی زینب صفری، خبرنگار روزنامه سازندگی، در شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه برگزار شد.


به گفته علی مجتهدزاده وکیل خانم صفری، احضار وی در پی شکایت محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی و دو تن دیگر از نمایندگان مجلس صورت گرفته است.

وکیل خانم صفری طی یادداشتی در صفحه شخصی خود نوشت: “امروز بنا به شکایت آقای قالیباف و دو نماینده دیگر مجلس، از سرکار خانم زینب صفری خبرنگار روزنامه سازندگی، به علت گزارش دستکاری بودجه در شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه حاضر شدیم”.

دادگاه تجدید نظر؛ سه شهروند بهائی مجموعا به ۱۰ سال و ۹ ماه حبس محکوم شدند



 مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی، شهروندان بهائی ساکن تهران، توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، هر یک به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری محکوم شدند. این شهروندان پیشتر توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران هریک به ۴ سال و ۳ ماه حبس تعزیری محکوم شده بودند.م

مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی، شهروندان بهائی ساکن تهران، توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران، مجموعا به ۱۰ سال و ۹ ماه حبس محکوم شدند.


بر اساس این حکم که توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران صادر و به این شهروندان ابلاغ شده است، مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی هر یک از بابت اتهام “اقدام علیه امنیت کشور از طریق اداره تشکیلات بهائی” به ۳ سال و ۷ ماه حبس محکوم شدند.

براساس حکمی که در مرحله بدوی در تاریخ ۲۱ دیماه ۹۹ توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمدرضا عموزاد صادر و به این شهروندان ابلاغ شده بود، مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی هر یک از بابت اتهام “اقدام علیه امنیت کشور از طریق اداره تشکیلات بهائی” به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری و به اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق تبلیغ و ترویج بهائیت” به ۸ ماه حبس محکوم شده بودند.


تغییر در محکومیت این سه شهروند بهائی در مرحله تجدید نظر در حالی صورت گرفته است که در صورت تائید حکم صادره در مرحله بدوی نیز، به استناد ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، حکم صادره در خصوص “فعالیت تبلیغی علیه نظام” قابلیت اجرایی نداشته و ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری به عنوان مجازات اشد از بابت اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق اداره تشکیلات بهائی” در خصوص هرکدام از این شهروندان قابل اجرا بوده است.


منزل مهوش عدالتی علی آبادی در تاریخ ۲۹ آبان‌ماه ۹۷ توسط نیروهای امنیتی تفتیش و شماری از وسایل شخصی وی از جمله کتب مذهبی ضبط شد. این شهروند بهائی در تاریخ ۵ آذرماه همان سال، طی احضاریه‌ای کتبی به دادسرای اوین احضار و پس از پایان جلسه بازپرسی بازداشت شده بود. وی نهایتا در تاریخ ۷ آذرماه با تودیع قرار وثیقه به ‌صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.


سپیده کشاورز نیز همزمان در تاریخ ۲۹ آبان‌ماه ۹۷ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و یک روز بعد با تودیع قرار وثیقه، به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی از زندان اوین آزاد شد. مامورین در زمان بازداشت ضمن تفتیش منزل تعدادی از کتاب‌ها و وسایل شخصی ایشان را نیز ضبط کردند.


همچنین نیروهای امنیتی ساعت ۸ صبح تاریخ ۲۹ آبان‌ماه ۹۷ با حضور در منزل فرید اسماعیلی و تفتیش محل، ضمن ضبط تعدادی از وسایل شخصی، کتب و عکس‌های مرتبط به آیین بهائی، این شهروند بهائی را نیز به دادسرای اوین احضار کردند.


شهروندان بهائی در ایران از آزادی‌های مرتبط به باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار نفر بهائی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهائیان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.

خرداد ۰۳، ۱۴۰۰

خودکشی یک دختر نوجوان در بندرعباس




امروز یکشنبه ۲ خردادماه، یک دختر نوجوان در بندرعباس با پریدن از طبقه ششم ساختمان محل سکونت خود دست به خودکشی زد و به زندگی خود پایان داد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی‌های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است.


روز یکشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰، یک دختر نوجوان در بندرعباس با پریدن از طبقه ششم ساختمان خانه شان، دست به خودکشی زد و جانش را از دست داد.


بر اساس این گزارش، این حادثه در خیابان دانشگاه بندرعباس اتفاق افتاده است.


در این گزارش انگیزه خودکشی او قبولی نگرفتن در امتحان درس ریاضی، عنوان شده است.


سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی‌های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است. 

محکومیت نرگس محمدی به حبس، شلاق و جزای نقدی



 نرگس محمدی، سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس برای او گشوده شده بود، توسط شعبه ۱۱۷۷ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است. هرانا اسفندماه ۹۹ در گزارشی از احضار نرگس محمدی به دادسرای اوین خبر داده بود، این فعال حقوق بشر با انتشار نامه‌ای سرگشاده در این خصوص گفته بود که “به هیچ عنوان در هیچ مرحله‌ای از این رسیدگی شرکت نکرده و از رای صادره از سوی محاکم قوه قضائیه در این پرونده تبعیت نکرده و قطعاً سرپیچی خواهم نمود”.


نرگس محمدی، سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس برای او گشوده شده بود، به حبس، شلاق و پرداخت جزای نقدی محکوم شد.


بر اساس این حکم که توسط شعبه ۱۱۷۷ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران در تاریخ ۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰ صادر و به وی ابلاغ شده است، نرگس محمد از بابت اتهامات “فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق انتشار بیانیه (بیانیه مبارزه با اعدام)، تحصن در دفتر زندان، تمرد از ریاست و مقامات زندان (برای پایان دادن به تحصن اعتراضی)، تخریب شیشه‌ها، افترا و ایراد ضرب و جرح” به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است.

هرانا اسفندماه ۹۹ در گزارشی از احضار نرگس محمدی به دادسرای اوین خبر داده بود، این فعال حقوق بشر با انتشار نامه‌ای سرگشاده در این خصوص گفته بود که “به هیچ عنوان در هیچ مرحله‌ای از این رسیدگی شرکت نکرده و از رای صادره از سوی محاکم قوه قضائیه در این پرونده تبعیت نکرده و قطعاً سرپیچی خواهم نمود”.


خانم محمدی که از تاریخ ۱۵ اردیبهشت ١٣٩۴ در زندان بسر می‌برد، برای سه اتهام به ۱۶ سال زندان محکوم شده بود. بنا بر ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی و با در نظر داشت «مجازات اشد»، نرگس محمدی باید ١٠ سال زندان را تحمل می‌کرد. وی در تاریخ۳۰ آذرماه ۹۸ همراه با ۷ زندانی سیاسی دیگر در بند زنان زندان اوین طی نامه‌ای از تحصن چند روزه خود در زندان به مناسبت چهلمین روز و در همراهی با خانواده‌های داغدار اعتراضات سراسری آبان خبر داده بودند. در پی این تحصن مسئولان زندان اوین خانم محمدی و دیگر زندانیان تحصن کننده را به تبعید به زندان دیگر تهدید کرده بودند که در نهایت روز سه شنبه ۳ دی ماه ۹۸ وی را از زندان اوین به زندان زنجان منتقل کردند. خانم محمدی دیماه سال گذشته نیز طی نامه ای به شرح وقایع و برخورد رییس زندان اوین و نیروهای امنیتی در جریان انتقال وی پرداخته بود.


نرگس محمدی نهایتا در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۹ با استفاده از قانون کاهش مجازات حبس از زندان زنجان آزاد شد. وی با گذشت حدود ۵ ماه از زمان آزادی کماکان از حق داشتن گذرنامه و خروج از کشور محروم است. ممنوعیت خانم محمدی از خروج از کشور جهت ملاقات با همسر و فرزندان خود در شرایطی است که در محکومیت پیشین وی مجازات تکمیلی ممنوعیت خروج از کشور عنوان نشده بود.

نگهداری نوزاد هفت‌ماهه در اوین؛ بیش از ۴۵۰ روز بلاتکلیفی والدین

 نسیمه اسلام زهی و ارسلان شیخی، متهمان امنیتی سنی‌ مذهب، بیش از ۱۵ ماه است که بازداشت شدند و در بلاتکلیفی بسر میبرند. خانم اسلام زهی به همرا...